داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ آخرین خوابِ راحتِ بورژین. مهرداد نعیمی | بی قانون
✅ آخرین خوابِ راحتِ بورژین
مهرداد نعیمی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
بورژین یک آدم بیحال و خسته بود که از زیر بار همه چیز شانه خالی میکرد. تا یک بعدازظهر میخوابید. بعد همانطور که روی تخت ولو بود، در اینستاگرام گلچرخ میزد. بعد ناهار میخورد. کانالهای تلویزیون را بالا پایین میکرد. چای میخورد. دو سه ساعت چُرت میزد. به کافه میرفت. قهوهای میخورد. در یوتیوب و تلگرام گلچرخ میزد. شام میخورد. تفریحات ناسالم میکرد، فیلم میدید و بعد میخوابید. بورژین برای تنبلی بهانههای خلاقانهای جور میکرد. مثلا وقتی پدرش میگفت چرا ریاضیت ضعیفه؟ جواب میداد: «من نمیفهمم آخه با چه منطقی بابای محسن چهل تا خربزه خریده و ده تاشو داده پسر اولش، 13 تا رو داده پسر دومش که حالا چند تاش برای خودش بمونه؟» و اگر کمی بیشتر بهش گیر میدادی میگفت: «داداشِ من، خیام ریاضیدان و منجم و شاعر و فیلسوف بوده، ولی توی شعراش میگه: «افسوس که بیفایده فرسوده شدیم» خب پس من چیو بخونم؟ چه فایده داره؟» و اگر باز گیر میدادی آن مثال معروف را میزد که «آقا من دانشمند بشم، بعد صد تا هم اختراع بکنم. بعدش میمیرم تبدیل به هیچ میشم دیگه... خب الانم هیچ هستم. چه کاریه؟» بورژین سالها بود همین روند را ادامه میداد و کسی هم نمیدانست از کجا پول درمیآورد. تا اینکه از بدِ حادثه عاشقِ دختری به نام دریا شد! دریا دختری اکتیو و زرنگ بود که شاگرد اول دانشگاه بود و همه مطمئن بودند به هدفش که کار کردن در ناسا بود میرسد! بورژین با یک اکانت فیک دریا را اد کرد و بعد از ساعتها تحقیق و تفحص متوجه شد قرار است فردا شب در دورهمی طرفداران بایرنمونیخ حضور داشتهباشد. روز بعد بورژین یک شال بایرنمونیخ خرید و وارد کافه شد. گفتگوی زیر همان شب بین بورزین و دریا برقرار شد:
بورژین: ولی بایرن هیچ دورهای مثل دوره برایتنر و رومینیگه نشد!
دریا: نمیشناسمشون. معلومه از این بیکارها هستی که شب تا صبح پای تلویزیون وقتشونو با فوتبال حروم میکننها
بورژین: کی؟ من؟ نه بابا. من اصلا فوتبالی نیستم. شبها زود میخوابم.
دریا: من ولی عاشق شبزندهداری هستم. شب یه حس خوبی بهم میده!
بورژین: من خودم ساعت سه نصفهشب به دنیا اومدم. در این حد شب رو دوست دارم.
دریا: من شبها تا صبح سمفونی شماره 94 یوزف هایدن گوش میدم. تو چی؟
بورژین: منم عاشق موزیسینها هستم. میدونستی جواد یساری قبل اینکه خواننده بشه کُشتیگیر بود؟
دریا: من عاشق سینمای کلاسیک هستم، عاشق قرن نوزده، چیزای سنتی. قدیما همه چیز بهتر بود.
بورژین: اتفاقا منم اینجوریم... ما خانوادگی نه موبایل داریم نه لپتاپ، من هنوز برای نوشتن از این ماشین تحریر قدیمیا استفاده میکنم! و معتقدم زن باید بمونه توی خونه بچه رو تربیت کنه!
دریا: چه غلطهااا..... من شغلمو دوست دارم و از این زنها که صبح تا شب بیکارن و غیبت این و اون رو میکنم حالم بهم میخوره!
بورژین: منظور منم همینه. زن باید کار کنه، گذشت اون دوران که زن رو میکردن تو مطبخ!
دریا: ضمنا بچه هم نمیخوام!
بورژین: آره والا... بچه چیه؟ گربه میاریم بزرگ میکنیم. بچهداری اصلا با ذات زندگی هنرمندها منافات داره.
دریا: از هنرمندها هم بدم میاد، زیادی ولنگ و بازن
بورژین: دقیقا داری حرف دل منو میزنی. همین جو کثیفش باعث شده دارم نویسندگی رو میذارم کنار
دریا: پس قراره چی کار کنی؟ من از مردهای بیهدف و ول بدم میاد!
بورژین: من خیلی هدفمندم. صبحها اول میرم ورزش بعد سنگک میخرم، چای دم میکنم. میرم سر کار... هدف اصلیم اینه که فضانورد بشم، پرتابم کنن به مریخ... برای همینه که توی فکر مهاجرتم.
دریا: ولی من عاشق ایرانم! میخوام همیشه تهران زندگی کنم!
بورژین: منم همینو میگم. ما ایرانیا هر جای دنیا که بریم شهروند درجه دو هستیم. اصلا دکتر مجتهدزاده دم مرگش میدونید چی گفت؟ گفت فقط یه وصیت دارم. به وطن خودتون خدمت کنید!
دریا: از این یارو مجتهدزاده خیلی بدم میاد با اون دانشگاه مزخرف شریف که تاسیس کرد!
بورژین: من از همه دانشگاه شریفیها بدم میاد! یه مشت خرخون اوسکولن.
دریا: حالا اینجوری هم نگو. پدر مادر من اونجا درس خوندن!
ادامه 👇👇👇👇👇