✅ اسلحه یا تفنگ. پدرام سلیمانی | بی قانون. عجیب‌تر از هرویین نیست

✅ اسلحه یا تفنگ
پدرام سلیمانی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon

هیچی عجیب‌تر از هرویین نیست. مخصوصا وقتی عاشق باشی. بهترین دوران زندگیم بود. دوست داشت واسم زیاد کادو بخره. ازم می‌پرسید چی بگیرم؟ منم می‎گفتم فقط خودکار. تازه کار بودم دیگه. هه. یه روز گفت این خودکارا رو چیکار می‌کنی؟ بی‌خودی قاطی کردم و گفتم می‌کنم تو پاچه‌ام».
حرفش را قطع و یادآوری می‌کنم برای چه کاری آنجا هستم. به چشمانش خیره می‌شوم و می‍‌گویم خاطراتش برایم اهمیتی ندارد. تصورم از فروشنده اسلحه چیز دیگری بود. هرچند دل و جرات پیدا کرده‌ام اما ترجیحم این بود با فروشنده ترسناک و عجیبی مواجه می‌شدم. و حتی فیلسوف. فانتزی‌های من هیچ وقت اتفاق نیفتادند. نه موجودات فرازمینی حمله کردند، نه سرطان گرفتم، نه روی پل عابرپیاده جلوی خودکشی کسی را گرفتم و نه چارلیز ترون عاشقم شد. و من با این واقعیت کنار آمده‌ام که اتفاق افتادن فانتزی‌ها خلاف قواعد این دنیاست. پس باید اسلحه‌ای می‌خریدم.
-اینجوری نگاش نکنا. یه‌دونه گلوله‌ش خرسو میندازه
-صدا خفه کنش کو؟
-صدا خفه کن نخواستی!
-چرا گفته بودم صدا خفه کن هم می‌خوام. نداری؟
-ببینم چیکار می‌تونم بکنم.
-الان می‌خوام.
-نگفته بودی صدا خفه کن می‌خوای.
-عجب گاویه.
-خفه شو گوساله. اصلا نمی‌فروشم. بزن به چاک.
-غلط کردی. لوت که دادم می‌فهمی.
-زنده از اینجا بیرون نمیری.
-چی؟!
-شوخی کردم. چیو لو میدی؟ خب صدا خفه کن ندارم جون تو.
-پس قبول داری من گفته بودم؟
-آره قبول دارم. اصلا صدا خفه کن میخوای چیکار؟ داستان آدم کشیه؟
-هنوز نمی‌دونم. بیشتر با چرخوندنش حال می‌کنم. وقتی وصلش می‌کنی به تفنگ.
-تفنگ چیه؟ اسلحه
-چه فرقی میکنه؟!
-میگی تفنگ انگار بچه بازیه. اسلحه جدی‌تره.
-من میگم تفنگ.
-به درک. حالا چیکار کنم؟
-صدا خفه کن جور کن واسم.
-د الاغ میگم ندارم الان. از کجا جور کنم؟
-از همونجایی که لوله خودکارات‌و می‌کردی توش

لحظه‌ای به این فکر می‌کنم که چه کسی از خودش بهتر؟ پیدا کردن قربانی زمان زیادی می‌خواهد. از دستش عصبانی بودم و حس می‌کردم می‌توانم با تمرکز بر این عصبانیت در نهایت او را بکشم. بالاخره باید یکی از فانتزی‌هایم اتفاق بیفتد. «کشتن فروشنده اسلحه با بی‌رحمی تمام. بدون صداخفه کن».
-ببین گند زدی به فانتزیم. مرتیکه مزخرف.
-ای بابا. تا آخر هفته جورش کنم خوبه؟
-نه. الان باید باهام مخالفت کنی تا بیشتر عصبی بشم
-نه آخه حق با توئه. می‌فهمم حالت‌رو. واقعا باحاله وقتی می‌چرخونیش تا وصلش کنی به اسلحه.
-الان نمی‌خوام بهم حق بدی احمق. داری دوباره گند می‌زنی به فانتزیم.
-دوباره؟
-آره. همین الان ساختمش. کشتن تو بدون صدا خفه کن. با بی‌رحمی تمام. بدون صدا خفه کن.
-بدون صدا خفه کن رو دوبار گفتی.
-نه یه بار گفتم.
-دوبار گفتی.
-باشه. لابد حواسم پرت شد. ولی باید یه بار می‌گفتم.
-اونی که وسط جمله بود رو باید می‌گفتی یا اونی که آخر جمله بود؟
-اه داری عصبیم می‌کنی. لعنت بهت.
-خودت گفتی باید عصبیت کنم.
-آها در همون راستا بود. متوجه نشدم. مرسی.
-خب حالا من‌رو بکش.
-هنوز اون‌قدر عصبی نشدم.
-من بدجور خمارم. جون ندارم بیشتر تلاش کنم.
-یه ذره فقط.
-نمیتونم جون تو. ناز نمی‌کنم.
-خب کی از خمار بودن در میای؟
-الان که چیزی تو دست و بالم نیست. میری واسم جنس بگیری؟
-نه. فانتزی خرید مواد قدیمی شده.
-پس یه کاری کن. دو سه روز دیگه بهم سر بزن. شب بیا. هم خمار نیستم هم صدا خفه کن واست جور می‌کنم.
-یعنی با صدا خفه کن بکشمت؟
-حالا برو بعدا تصمیم می‌گیریم.
-باشه. تفنگ‌رو ببرم؟
-نه بذار باشه چند روز دیگه با هم تحویلت میدم.
-باشه پس پولم‌رو پس بده.
-پول ندادی که.
-چرند نگو. پس بده زودتر برم حوصله‌ام سر رفت.
-پول ندادی بهم بابا.

عصبانی می‌شوم. سرم داغ می‌شود و چند لگد به شکمش می‌زنم. با اسلحه دوبار به پیشانی‌اش شلیک می‌کنم اما گلوله به چشمانش می‌خورد. یکی از فانتزی‌هایم بالاخره به واقعیت تبدیل شد اما خیلی ناگهانی. وقتی که برنامه‌ای برای انجامش نداشتم. لذت چندانی نصیبم نشد اما سعی می‌کنم نیمه پر لیوان را ببینم.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon