داستانهای روزنامه طنز بی قانون
به اطراف نگاه کردم خبری از هم اتاقیام نبود. هوشِ همیشه در خدمتم سقلمه میزد به حرفش گوش بدهم
به اطراف نگاه کردم خبری از هم اتاقیام نبود. هوشِ همیشه در خدمتم سقلمه میزد به حرفش گوش بدهم. جای لجبازی نبود. خوابیدم و گفتم: «اما من ایستاده بهتر کارهام رو انجام میدم.» دیدم هم اتاقیام سرش را از زیر تخت بیرون آورد.نفس راحتی کشیدم و با جسارت بیشتری گفتم: «اگر ایرادی نداره میخوام بلند شم.» حرفم تمام نشده درِ اتاق با شدت باز شد. پرستاری سبیل کلفت با سرنگی در دست به طرفم آمد.کارم تمام بود.آه کشیدم و فکر کردم چرا همیشه در نظرم پرستار شبیه فرشتهای زیبا بود و هیچ وقت مزین به سبیلی به این کلفتی نبود؟
ادامه دارد...
🔻🔻🔻
روزنامهی طنز بیقانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@dastanbighanoon
#ديوانه_ها_در_نميزنند