‍ «ما مریمان، آبستنان مرگیم». مریم، کودکی است - جوانی است - پیری است، سرشار از زندگی

مریم، کودکی است آبستن - جوانی است آبستن - پیری است آبستن. مریم از آغاز آبستن «او» ست. مریم آبستن، از برای زاییدن است که زاده شده است. مریم سرشار از زندگی، می‌زید تا «او» را بزاید. مریم کی و کجا می‌زاید را هیچ‌کس به‌جز «او» نمی‌داند. مریم ولی می‌زاید. این را همگان می‌دانند …مریم، چاهی است پرآب، که سیراب ناشده تشنه لب نشسته برسر آن،. می‌نوشد، دیر یا زود، فرجامین چکه‌اش …خسرو یزدانی ۲۲ ماه ژوئن ۲۰۱۸ فرانسه. کانال فلسفی «تکانه». ...
  • گزارش تخلف

‍ «نخ نهان». در ایران هنوز نخ نهان و نگهدار پاره نگشته و. دانه‌ها دور از همدیگر پراکنده نشده‌اند

تا دانه‌گرایى و پوچ آیینی به‌خود ریخت دهد. آن‌جا هنوز از تهى میان هرکس،. نخ نهان مینوى گذر مى‌کند. و تهی، لبریز از مینو و سپند است. آن‌جا همگان نه چون با هم‌اند با نخ نهانند،. بل به‌وارونه چون همگان با نخ نهانند و آن،. از همگان مى‌گذرد است که با همند. خدایان ایران در دل زمان و در دل روزگاران پرتپش. جدایی‌ها و آشتى‌ها، به‌خدا دگر گشتند،. ...
  • گزارش تخلف

«آیین انتظار و پادافره‌ی تردید».. تردید و شکست در انتظار، زنجیرشده به پادافره‌ی سهماگینی است

زروان که می‌بایست هزارسال یزش کند تا اورمزد را بزاید،. در خواهد شد فرجام زمان، تردید کرد. اهرمن پادافره‌ی این تردید در فرجام زمان یزش بود. خطا باخود زروان آغاز شد. زروان که از آغاز می‌بایست به فرجام باور می‌داشت، گمانمندی پیدا کرد. این همانا فرو افتادن در درمغاک زمان بی افق و نافرجام کرونولوژیک بود. خواست و باور اسکاتولوژیک به تردید کرونولوژیک دگردیسی یافته بود. زروان، یک دم به کرونولاتری (پرستش زمان کرونولوژیک) گرفتار آمد. او از خود، که زمان ناگذرا و بی کرانه است، بیخود شد. ...
  • گزارش تخلف

‍ 🔼.. انسان زروانی، انسانی است اسکاتولوژیک.. انسان زروانی، انسانی است پا در رکاب توسن فرجام

انسان زروانی، انسانی است آکنده از شور و دلهره. انسان زروانی، انسانی است چشم به راه و دل تنگ آن سو. انسان زروانی، انسانی است آن سویی، در این سو. انسان زروانی، انسانی است که با همه‌ی توان،. می‌خواهد پاره‌ای از رخداد باشد پیش از رخدادنش. این چنین است آموزه‌ی آیین زروان در باره‌ی برتافتن زمان اهرمن. دردل امید و باور به زمان اسکاتولوژیک و پگاه اورمزدی …خسرو یزدانی. پنجشنبه، ۱۸ اکتبر ۲۰۱۸ فرانسه. کانال فلسفی «تکانه». ...
  • گزارش تخلف

‍ «کوچ از جهان بی آیین»

آن مردمان که با آیین هایشان و ناگسسته بانیاکان سرزمین کهن و دیرپایشان می‌زیند، بیشتر با آغازه‌ها و با ژرفای گفته‌ها و ناگفته‌های آن می‌گویند و می‌سرایند. هرآن سخن این مردمان نیایشی است، سپاسی است، گله‌ای است، فریادی است، اشکی است چکیده از واژگان رفتگان هزاره‌ها که رو به آسمان دارند و با گذشت گذشته‌ها و هزاره‌ها، هنوز بگوشند و بهوش تا مگر پاسخی از آن فراز فرود آید. از مردمان دیرپای و کهن، چشم سرور و خوشباشی ناژرف نمی‌باید داشت. از مردمان کهن-دل نمی‌باید این خواست که با جهان بی آیین و بی ژرفنای نو، پای کوبند و دست افشانند. از مردمان پرآزمون و از هفت خوان شادی و غم کهن گذر کرده، نمی‌باید چشم داشت که به میخانه نوپرستان درآیند و مست باده پندار، خود و نیاکان، به گردباد فراموشی سپارند. در آن آغازه‌ها، شادی، خود شادی بود و غم، خود غم. و سرایش، سرایش خود شادی و غم بود. آن مردمان با واژه‌ها و در واژه‌ها می‌زیستند و هنوز، واژه و چم همساز بودند و دوپاره نبودند. کهن، هنوز نازا نگشته بود و در هربهار نوروزین، خود خود را می‌زایید و نو می‌کرد. ...
  • گزارش تخلف

‍ «زنهار و هیچ پرسشی مکن ز مردگان».. در این روزگاران ساخته به‌دست آدمکان،

هیچ از آن جهان همزی با خدایان، بر جای نمانده است. و این «کسان» که همه‌چیز را جوان و نو می‌خواستند، شگفتا که خود پیر و فرسوده روان و کهنه،. پای به هستی و جهان نهادند. این روان‌باختگان، این شتاب‌پرستان کنش دوست،. هر دری را از پاشنه درمی‌آورند. با این امید که چیزی خوش به کام،. هر چند کوچک، بشاید که در پس آن پنهان باشد. آن‌جا در جهان «کسان» بوف شامگاهی جولان می‌دهد. آن‌جا هماره شب است و پگاهان را نمی‌شناسند. ...
  • گزارش تخلف

‍ «در آنسوتر از ما». نمی‌دانم او که بود که در مرز خواب و بیداری. و در آ‌نسوتر از ما،

می‌دیدمش، نیز، می‌شنیدمش. چهره‌ای نداشت،. ولی من می‌دیدمش. او سخن نمی‌گفت. ولی من می‌شنیدمش. من چهر آن بی‌چهرم. که با دیدگان دل بدیدمش. من پژواک آن ناسخن‌ام. که بگوش جان شنیدمش …او مرا بگفت که بگویم تو را. ...
  • گزارش تخلف

روزگارانی که خدایان وشاعران ترکش کرده‌اند.. شاعر پیام آوری مینوی بود که ستوده می‌شد

او دهان «موز» (Muse) بود و آوازش یکسره حقیقت. از همان آغاز شاعر زیرهنایش «موز» ها وخدایان، در همیستاری شاعر بخود ایستا وخود فرمان جای دارد. در سرود دوم ایلیاد با این نگرش روبروهستیم. نزد هزیود وپیندارهمه چیز شاعر پیشکشی از «موز» ها ست. نزد هراکلیت سخن دلف کلیدی و کانونی می‌شود. نزد پارمنید «آله ته یا» (Alètheia=ἀλήθεια)، خود بغبانویی است. نزد اشیل، تراژدی به فرمان دیونیسوس است که در اندیشۀ او می‌نشیند. سوفوکل یکسره هرآنچه می‌سراید به فرمان راز آلود دلف و آپولون گره خورده است. این اوریپید است که دیونیسوس و آپولون و «موز» و شاعری را با کتاب و کتابخانه جایگزین میسازد و استوره و شاعران را دروغ و دروغگو می‌شمارد و «نوس» (νοῦς=Noûs) آناکساگوراسی را جای خدایان می‌نشاند. ...
  • گزارش تخلف

‍ زمان تازش و زمان پایش. در دژی که فردوسی بیافرید.. زمان تازش، زمان شکست و تباهی است

زمان تازش، زمان از دست دادن هر آن‌چه نژاده است. زمان تازش، زمان پیروزی نابخردان بیابانگرد است. زمان تازش، زمان سرما و تاریکی در دل و اندیشه است. زمان تازش، زمان رنج و شکنج و مرگ است. زمان تازش، زمان فراموشی و بی خویشی و به‌خواب رفتگی است. زمان تازش، زمان فراموشی زبان جهانبان پارسی است. زمان تازش، زمان بدآیینی و بدمنشی است. زمان تازش، زمان خدای خون و تباهی است. زمان تازش، زمان دست‌افشانی چرک‌اندیشان است. ...
  • گزارش تخلف

ما، آری ما!. هزاران راه و چاره در دل هزاره‌ها آفریده‌ایم

فلسفش، همانا پرش به آن سوی پندار نیاکان گریزان است. فلسفش، همانا به ژرفای استوره‌ها و آیین‌ها رفتن است. فلسفش، همانا شکار آفتاب پنهان در پشت ابرهای تیره است. فلسفش، برون کشیدن پیام‌ها و آموزه‌های نیاکان،. از گلوی مغاک فراموشی است. فلسفش، همانا کوششی است. در اکنونی کردن آن گذشته‌ای،. که آبستن آینده است …خسرو یزدانی شنبه ۳ نوامبر ۲۰۱۸ فرانسه. کانال فلسفی «تکانه». ...
  • گزارش تخلف

‍ دیگر کسی کتاب‌ها را نمی‌گشاید. دیگر کسی خود را نمی‌گشاید

دیگر کسی واژه‌گان آرمیده در کتاب‌ها را بیدار نمی‌سازد. دیگر کسی آوای واژه‌گان را مهر نمی‌ورزد. دیگر کسی هشدارهای واژه‌گان را نمی‌شنود. دیگر کسی کتاب‌ها را یار غار خویش نمی‌شمارد. دیگر کسی با کسی از کتاب‌ها نمی‌گوید. دیگر کسی از کسی سخنی از کتاب‌ها نمی‌شنود. دیگر کسی سخنی از مستان باده‌ی واژه‌گان نمی‌گوید. دیگر کسی راز مستی مستان واژه‌گان نمی‌جوید. دیگر کسی ره اندیشه را نمی‌پوید. ...
  • گزارش تخلف

«بسیارانی نالان پشت درهای دوزخ می‌لولیدند، دانته از ویرژیل می‌پرسد: کیستند اینان و اینجا پشت درهای دوزخ چە می‌کنند؟

ویرژیل پاسخش داد و بگفت که:. اینان در جهان خاکی نه نیکی کردند و نه بدی و در اندیشۀ خود بوده و درخودخواهی زیستند. و نه خدا اینان را مى خواهد و نه دوزخ. ودردنبالۀ سخنش گفت:. اینان ارج وارزش آن ندارند که در باره شان درنگ کنیم. تنها بنگر و بگذر!» دوزخ، دانته. خسرو یزدانی ۳/۶/۲۰۱۴ créteil. کانال فلسفی «تکانه». ...
  • گزارش تخلف

در کتاب اند. در دل واژگان اند. رؤیای کتابی یهودی سرگردان، هیچ بجزکابوس نمی‌تواند بود

مسیح نیزاز دل کتاب زاده است. او پیش از آنکه تن باشد کلمه بود. سرزمین و خاک نبود که به تن و واژگان جان بخشد، بل بوارونه این کلمه است که هستی بخش گشته وهرآنچە که زندگی می‌یابد، آنرا وامدار کلمه است. مسیح نیز که یهودی سرگردانی بیش نیست، یا در راه، یا بر چلیپا میان آسمان و زمین، و یا در آسمان‌ها به تصویر کشیده می‌شود. و یاران باورمندش دو هزاره پشت سر نهاده و هنوز چشم به راه اویند تا بازآید و اینان را از زیستن بر خاک وبا خاک برهاند و با خود به آسمان‌ها ببرد. در دل این بینش خاک گریز و خاک ستیز، یکجا نشینی گناه است و پادافره دارد. این رانده شده از فردوس، محکوم به آوارگی وسرگردانی است. محکوم به بی خاکی وبی سرزمینی است. نگاه این خاک گریز خاک ستیز، آلوده و واگیر است و به هرکس افتد او را نیز آواره و خاک ستیزش می‌سازد. ...
  • گزارش تخلف