در این کانال مطالبی در رابطه با فلسفه زبان نگرش ها بە مسائل زبانی زبان آموزی، تک زبانگی و چند زبانگی نشانە شناسی تحلیل گفتمان صرف و نحو و آواشناسی زباشناسی نظری و کاربردی رویکردهای زایشی، شناختی، نقشگرا .. د.میرمکری https://t.me/linguisticsacademy
و درمحله های خاص مورد استفاده قرار میگیرد (مثلا من قبلا صورت نوشتاری lite را دیدهام و فهمیدهام که این صورت نوشتاری، صورت نوشتا
و درمحله هاي خاص مورد استفاده قرار ميگيرد (مثلاً من قبلاً صورت نوشتاري lite را ديدهام و فهميدهام كه اين صورت نوشتاري، صورت نوشتاري light در يك منطقه خاص است. با استفاده از اين تجربه، من در ذهنم بايد به اين نتيجه برسم كه اين صورت نگارشي بايد صورت نگارشي مخصوص به آن منطقه خاص براي اين واژه باشد).
در مرحله دوم، زماني كه ما رابطه نشانه تصويري و نوع تصويري را بدست آوردهايم، بايد يك مقايسه ميان نشانه و نوع صورت دهيم تا با تكيه بر نوع تصويري، نوع شناختياي كه بوسيله آن نوع تصويري فراخوانده ميشود، را بشناسيم. به عبارت ديگر، ما بايد از اين مرحله، زماني كه «به يك واژه ميانديشيم» [4] ، به مرحله اي منقل شويم كه در آن به هر معنايي كه بوسيله آن واژه فراخوانده ميشود، فكر ميكنيم.
تصاويري كه يك واژه به ذهن سخنور يك زبان ميآورد، كاملاً با تصاويري كه همان واژه به ذهن سخنور ديگر آن زبان (natural code ) ميآورد، يكسان نيست. بنابراين اولين محدوديت در ارتباطات بينالاذهاني دقيقاً در همين نبود تطابق كامل ميان تصاوير ذهني نظير با «اسب» در ذهن نويسنده/گوينده با تصاوير ذهني «اسب» در ذهن خواننده/مستمع است. اين مسأله به اين دليل روي ميدهد كه تجربههاي ذهني (و تصاوير ذهني) مرتبط با « اسب» براي انتقال دهنده پيام [(گوينده/نويسنده)] با تصاوير ذهني دريافت كننده [(شنونده/خواننده)] يكسان نيست.
اولين لطمهاي كه در جريان ارتباط كلامي «در مسأله خواندن» روي ميدهد، بوسيلهي ذهني بودن تطابق نشانه-معنا (sign-sense match ) ايجاد ميشود، چرا كه تجارب افراد با يكديگر متفاوت است، و نيز طبيعت خاص ارتباط دلالت عاطفي كه ويژگي خاص هر گوينده را حتي درون يك رمزگان طبيعي (زبان) مشخص ميكند.
«ابن مسأله نیازمند تعقیب کار و عمل آوردن آن در سه سطح نحوی (syntactic )، معنا شناختی (semantic )، و کاربردی (pragmatic ) است [...] [5] . زمانی که تلاش میکنیم تا ساختار احتمالی یک جمله را بازسازی کنیم، یعنی روابط میان اجزاء آن را، پردازش مطالب کلامی خوانده شده، از طرف ذهن، دارای ماهیتی نحوی است. در مقابل، زمانی که در حال شناسایی حوزههای مرتبط و متناسبِ با هم درحوزه معنایی یک واژه یا یک جمله هستیم، ذهن ما فرآیندی معناشناختی را دنبال میکند. و زمانی که در حال بررسی تطابق منطقی معانی احتمالی با بافت کلی مطالب کلامی پیش و پس از آن هستیم، ذهن، فرآیندی با ماهیت پراگماتیک را دنبال میکند.
بعلاوره متن به دو طریق مورد تحلیل قرار میگیرد:
[...] تحلیل خُرد و تحلیل کلان، یعنی بررسی ارتباط مطالب متن و انسجام آنها، و بررسی سازگاری میان متن و هر نوع متنگونهی بالقوهای که متن مورد تحلیل بخشی از صورت بالفعل آن است [...][6]
هدف از تحلیل خُرد، بررسی انسجام متن و انسجام تک واحدهای آن با یکدیگر است. تحلیل کلان، به بررسی انسجام و سازگای میان متن خلق شده و آن مقوله و مدلی است [از متون] که متن مورد تحلیل نشان میدهد که به آنها تعلق دارد. برای مثال، اگر متن مورد نظر، یک کتابچهی راهنما برای یک وسیلهی خانگی باشد، یا داستانی در یک روزنامه، هر یک از این انواع متون اغلب الگوهایی دارند که ما معمولاً «به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه» از آنها پیروی میکنیم.
رمزگشایی از یک پیام که در ذهن خواننده صورت میگیرد، گونهای ایجاد سازش و كنار هم آمدن میان این دو نوع تحلیل است. چرا که تحلیل از پایین به بالای (bottom-up analysis ) یک واحد معنایی، هرگز به طور همزمان همان نتایجی را بر ما مکشوف نمیکند که تحلیل بالا به پایین (top-down analysis ) یک متن، به مثابه یک هستی و ذاتی که ساختار منسجم خود را داراست، برای ما روشن میکند.
به عبارت دیگر، گونهای بده-بستان میان تحلیل خُرد/پایین به بالای یک متن در سطح یک عبارت، و تحلیل کلان/بالا به پایین متن به مثابه یک هستی و ذات وجود دارد. [7]
همانگونه که میتوان دید، خوانش یک رمزگان طبیعی به پاکی و بی آلایشی، و نیز به منفعل بودن فرآیند شبیه سازی مفاهیم مشخص و در سطح جهاني روشن، آنگونه که در ریاضیات صورت میگیرد، نیست. خوانش یک متن، در دل خود تفاوتهای شناختی، و در نتیجه، تفاوتهای تفسیری را نیز در بر دارد. حتی زمانی که در حال خوانش هستیم، و موضوع مورد فهم و درک ما، نه چیزها، بلکه واژگان هستند، انواع شناختیای (CT ) که ما را در دسته بندی و مقوله بندی تجربه نگارشهای ممکن یاری میکند، چه به صورت معنایی و چه به صورت شکلی، برای ما تعیین مسیر میکنند. این دستهبندی به منظور بالابردن سرعت فرآیندهای رمزگشایی و تقویت توانایی انتقادیمان صورت میگیرد. خواننده
ممکن است که برای درک معانیای که از متن برمیآیند تلاش کند، یا خودش را به دست ارتباطهای ذوقی، و عجیب و غریب، و نیز ظهورهای بیقید و بند [متن] بسپارد. سخن در اینجا از دو سوی یک پیوستار و دو قطب است،
ص۲