در این کانال مطالبی در رابطه با فلسفه زبان نگرش ها بە مسائل زبانی زبان آموزی، تک زبانگی و چند زبانگی نشانە شناسی تحلیل گفتمان صرف و نحو و آواشناسی زباشناسی نظری و کاربردی رویکردهای زایشی، شناختی، نقشگرا .. د.میرمکری https://t.me/linguisticsacademy
بازنمایی یا تصویر یادآوریکننده (mnestic image) هر واژه میتواند جانشین آن واژه شود و این اتفاق برای هر چیز دیگری نیز رخ میدهد …ب
بازنمايي يا تصوير يادآوريكننده (mnestic image ) هر واژه ميتواند جانشين آن واژه شود و اين اتفاق براي هر چيز ديگري نيز رخ ميدهد.
برخي از دانشمندان اين مرحله را با مرحله انديشه دروني (inner thought phase )، كه همانگونه كه خواهيم ديد كاملاً متفاوت است، اشتباه ميگيرند.
در آثار نويسندگان گذشته، ما هميشه نشانه «مساوي است با» را ميان بازتوليد واژهها از حافظه و زبان دروني مييابيم [(در واقع آنها اين دو را يكي ميپندارند)]، اما در حقيقت آنها دو فرآيند متفاوت هستند كه از يكديگر متمايز ميگردند.
اين بدان معناست كه فكر كردن در مورد يك واژه يك چيز است و فكر كردن به معناي آن يك چيز ديگر. با اين وجود زماني كه خواندن بدون هيچ اشكال دروني يا بيروني صورت ميگيرد، مسير انتقال از فرآيند بازتوليد ذهني به جستجوي معاني ممكن، بسيار سريع طي ميشود.
سرعت اين فرآيند (يا به بياني گوياتر، سرعت توالي اين فرآيندها) تنها به آشنايي كسب شده از هر تك حرف يا تك واژه نيست (كه بیشتر به زمانی مربوط است که فردي يك زبان خارجي را فرا ميگيرد)، بلكه، بيش از همه به آشنايي با پركاربردترين ساختارهاي شكلي حروف و كلمات يا ساختارهاي آوايي آنها بستگي دارد. در حقيقت يك خواننده حرفهاي تمام حروف، تمام كلمات، تمام جملهها را نميخواند، بلكه بخشي بسيار كوچک را بر ميگزيند كه لازم است تا به آن بخش موجود در ذهنش معني ببخشد و آن را با تكيه بر مهارت جامع و چند بُعدياش به طور منطقي فهم كند.
دريافت معني و انتخاب جفت و لنگههاي تصويري يا شنيداري، هر كدام به نوبه خود، بر اساس واژگان پيشين و پسين يك واژه، و نيز بر اساس بافتي كه واژه در آن قرار دارد صورت ميپذيرد. براي مثال اگر در يك كتاب آشپري با واژه astronomy (ستارهشناسي) مواجه شویم، تجربه ما به صورت ذهني به سمت اصلاح اين واژه به gastronomy (آداب غذا خوردن) ميرود، كه بكار رفتنش در آن بافت بسيار محتملتر است.
این نحوه عمل را میتوان اینگونه گفت: تعریف محتوای مفهومی یک سخن و گفته از طریق نزدیک شدن به بافتی ارجاعی که در آن سخن لانه گیری کرده است ['].
خواندن، یک فرآیند ذهنی فعال است، که در آن خواننده به بازسازی مقصود مولف میپردازد. نشانههایی که بر صفحه کاغذ نقش بستهاند (و صداهایی که پیامهای شفاهی را میسازند) یک ذهن فعال را ترغیب میکنند که به منظور بازسازی محتوای یک پیام، به گزینههای محتمل دیگر نیز فکر کند.
هنگامی که متنی را میخوانیم، در یک طرف قضیه با متن اصلی مواجهیم (آنگونه که در ترجمه از یک زبان به زبان دیگر، که موضوع اصلی این دوره آموزشی است، اینگونه است)، اما در طرف دیگر متنی وجود ندارد، بلکه تنها مجموعهای از فرضیات و حدسها در مورد این مسأله داریم که مقصود نویسنده و معنای کلام او چیست.
در مرحلهی تحلیل، مترجم متن اصلی را میخواند یا میشنود، تا در حالی که پیش زمینه بحث را در ذهن میآورد، یعنی دانش جامع خود را که شامل، دانش وی از زمینه بحث و میثاقهای متن است، آن خصوصیاتی که در متن نهفته است را درک کند.
واژگان از متن اصلی وارد ذهن ما میشوند و تأثیری فراگیر و همه جانبه ایجاد میکنند، که در واقع مجموعهای واژگان نیست، یعنی فرامتنی (meta-text ) تولید نمیشود - آنگونه که در ترجمهای از یک زبان به زبان دیگر اتفاق میافتد - بلکه مجموعهای از هستیها یا چیزهایی که ذهنی هستند و کلامی نیستند، اگر چه مشخص کردن این مسأله بسیار دشوار است. این بدان معناست که در ذهن ما باید نوعی رمزگان درون ساخت (internal code) وجود دارد (یا همان رمزگانهای تحت الکلامی، که در بخشهای پیش به آنها اشاره کردیم) که بر اساس تجربهی ادراکی ما، دریافتها و ادراکات ما را تقسیمبندی و طبقهبندی میکند.
ما در اینجا با یک فرآیند مواجهیم ['] که از بیرون به درون حرکت میکند، فرآیندی که طی آن زبان [rech] به فکر [mysl] تغییر مییابد. بنابراین ساختار این زبان و تمام تفاوتهای گوناگونش با ساختار زبان بیرونی نیز تغییر مییابند.
@linguisticsacademy
ویگوتسکی پژوهشی را در مورد کودکانی که در مراحل خاصی از رشدشان، تمایل به استفاده از یک زبان «خودمدارانه» (بر طبق نظر پیاژه) داشتند، انجام داد و معتقد بود که این زبانی است که کودک ضرورتاً برای سخن گفتن با خود استفاده میکند. از نظر ویگوتسکی مطالعه زبان «خودمدارانه» یک کودک مهم است چرا که این زبان در واقع نطفه و نقطه آغاز زبان درونی بزرگسالی اوست. وی مینویسد
زبانی که فرد با آن خود را مخاطب قرار میدهد، هیچگاه نمیتواند به صورت درست، در ساختار زبان خارجی بیان گردد، که از نظر ماهیت کاملاً با آن متفاوت است. صورت این زبان که به دلیل ساختارش بسیار مختصر و منحصر به فرد است، ضرورتاً باید شکل خاص بیانی خود را داشته باشد، چرا که بُعد مرحلهای بودن آن بازمیایستد تا بر بُعد مرحله ای بودن زبان خارجی منطبق گردد.
ص۲