ص۳.. آیا یک قلمرو زبانی، مانند قلمرو سیاست، راه ویژه‌ای برای فرموله کردن ایدئولوژی دارد؟

ص۳

از جمله پرسش هايي كه در اين جا مطرح مي شود اين است كه چگونه ايدئولوژي خودش را در زبان سياست متجلي مي كند؟ آيا يك قلمرو زباني، مانند قلمرو سياست، راه ويژه اي براي فرموله كردن ايدئولوژي دارد؟ ‌زبان سياست چگونه مي تواند نظم را تثبيت و كنترل كند و گروه هاي اجتماعي را متشكل سازد؟ چگونه است كه كلمات مي توانند انسان ها را به كشتن دهند؟ در چه زماني باورهاي كليسايي راهنماي قتل در اسقف نشين ها شد؟ ايدئولوژي نازيسم تا چه اندازه دليل به وجود آمدن كوره هاي آدم سوزي بود؟ چگونه و در چه زماني قوميت، مذهب، زبان، يا معيارهاي ديگر اجتماعي به صورتي آشكار، « ديگري »‌را برحسب ارزش هاي منفي تعريف مي كند؟ در چه زماني همان ويژگي هاي تعريف شده مي توانند سبب ساز تكثرگرايي فرهنگي و پذيرش تفاوت ها شوند؟ چنين پرسش هايي باعث انفجار مفاهيم، طبقه بندي، و پديدار شدن نظريه هايي مانند ساختارگرايي، پديدارشناسي، زبان شناسي، روان شناسي و غيره مي شوند. همه اين رهيافت ها، علي رغم تفاوت هاي شان، در يك مسئله شريك اند و آن اين است كه حوادث، فراتر از شانس هستند. حوادث، منسجم، معنادار، و در ارتباط با يكديگرند. حوادث، به عبارت ساده تر، متون اجتماعي اند. اين متون اجتماعي را مي توان مانند زبان از طريق كلمات، حرف هايي كه مردم به يكديگر مي زنند، علائم، نمادها، و گفتار به مثابه نشانه شناسي، خوانده و درك كرد. مردم براساس حوادث، داستان مي سازند. آن ها اين كار را هم به صورت فردي و هم به صورت جمعي انجام مي دهند. تعريف و بازتعريف داستان هاي فردي و جمعي سازنده روابط اجتماعي اند. داستان هاي جمعي زماني نتايج سياسي به بار خواهند آورد كه اسطوره آن ها تاريخ و تاريخ به صورت نظريه تفسير شود. نظريه ها سازنده داستان در مورد حوادث اند. نظريه هايي كه به صورت داستان درآيند خالق حقايق افسانه اي مي شوند.
@linguisticsacademy
در سياست، از آن جا كه گفتن حقيقت و گفتن داستان بخشي از يك فرايند است، اين امكان وجود دارد كه بتوان گذشته را براي دگرگوني آينده جست و جو كرد. اين فرايند، از نظر سياسي، وقتي جالب مي شود كه داستان ها همگاني، سيستماتيك، و به شكل يك روايت كلان و همه گير درآيند. براي رسيدن به چنين هدفي نياز به كارگزار است؛ چهره اي « مردمي » كه قادر باشد نقش ويژه اي را در داستان گويي ايفا كند. اين چهره مي تواند فيلسوف- شاه، چهره اي كه در ذهن پيروان خود كرامات دارد، چهره يك سياستمدار شناخته شده، و يا چهره يك پيشگو، روحاني يا جز آن باشد. چنين بازتعريفي از داستان مي تواند به ظهور يك ملت يا يك حكومت بينجامد، مي تواند باعث گسستن از هنجارهاي موجود و يا وارونه كردن هر آن چه هست شود. اين بدان معناست كه زبان سياست مي تواند به توليد اين تغييرات كمك كند. به عبارت ديگر، زبان سياست ابزاري است كه در ذهن توده هاي مردم سرمايه گذاري مي شود تا آن ها زمان ظهور فرصت ها را تشخيص دهند. در چنين لحظه اي، زبان سياست خالق عقلانيت خود است و مي تواند به صورتي روشن و آشكار دوست و دشمن را از هم تشخيص دهد. چنين زباني اين قدرت را دارد كه باورهاي سياسي موجود و نهادهاي وابسته به آن ها را به چالش كشد و راهنماي شكل گيري باورها و نهادهاي جديد شود. زبان سياست نه تنها مي تواند زمان تضادهاي اجتماعي را كوتاه كند بلكه توان آن را نيز دارد تا يك لحظه تاريخي را تمديد كند و زنده نگه دارد. مثال هاي زنده نگه داشتن اين تضادها را مي توان در ايرلند شمالي و در درگيري ميان اسرائيل و فلسطين مشاهده كرد. در هر دو مورد، طرف هاي درگير توسط گفتمان هاي سياسي خود از هم متمايز مي شوند. شيوه بازيافت و بازتعريف گذشته آن ها تعيين كننده ديدگاه آن ها نسبت به آينده است، و همين امر باعث مي شود همسازي ميان آن ها مشكل شود.
ما نمي توانيم به سادگي پاسخ قاطعي به پرسش هاي پيش گفته بدهيم. ظاهراً انتزاعي بودن مفاهيمي كه از طريق آن ها سياست را توضيح مي دهيم، راه را براي ايدئولوژيك شدن آن مي گشايد. وقتي زبان ايدئولوژيك شد، آن گاه كلمات مي توانند انسان ها را به كشتن دهند؛ آن گاه باورهاي ايدئولوژيك كليسايي راهنماي قتل اسقف نشين ها مي شود؛ و آن گاه ايدئولوژي نازيسم دليل به وجود آمدن كوره هاي آدم سوزي مي شود. ولي در اين ارتباط، متغير ديگري به نام قدرت را نيز بايد مد نظر قرار داد كه اين ارتباط مثلث گونه را به يك ارتباط سه بعدي و هرم گونه تبديل مي كند. از آن جا كه جامعه دائماً در حال تغيير و دگرگوني است، هيچ يك از زواياي هرمي كه رئوس آن را ايدئولوژي، گفتمان، سياست، و قدرت تشكيل مي دهند ثابت نمي ماند.