در این کانال مطالبی در رابطه با فلسفه زبان نگرش ها بە مسائل زبانی زبان آموزی، تک زبانگی و چند زبانگی نشانە شناسی تحلیل گفتمان صرف و نحو و آواشناسی زباشناسی نظری و کاربردی رویکردهای زایشی، شناختی، نقشگرا .. د.میرمکری https://t.me/linguisticsacademy
نند به صرف برخورداری از امکانات زیرساختی ارتباطی در آن حضور داشته باشند، البته که هیچ اجباری در کار نیست!
نند به صرف برخورداري از امکانات زيرساختي ارتباطي در آن حضور داشته باشند، البته که هيچ اجباري در کار نيست! در شرايطي که تحت سيطرهي نوليبراليسم، تعريف غالب از انسان همانا «انسان اقتصادي» است، تعجبي ندارد که هر آنچه مغاير با «آزادي انتخاب» اوست يا آن را به مخاطره مياندازد، بايد ناديده گرفته شود و درعوض، اموري ارزش پيدا کنند که در امتداد و تحکيمکنندهي آزادي انتخاب انسان اقتصادي باشند. بيسبب نيست که «شبکه» در ساليان اخير تا بدين حد مورد تبع و نظر کمپانيهاي تجاري، سرمايهگذاران اقتصادي و آنتروپرونرهاي مرتبط با آنها و به تبع دولتها قرار گرفته است.
دوم، حضور در «شبکه» از منظر «انسان اقتصادي» امري تماماً «اقتصادي» است، بدين معني که حضور در آن و انجام فعاليتهاي مجازي در مقام مقايسه با حضور در جامعه و انجام فعاليتهاي واقعي انضمامي، يا هزينهاي در بر ندارد يا هزينهي آن بسيار اندک است و به قول معروف «ميصرفد». اين صرفهي اقتصادي يا امنيتي يا هر آنچه نام ميگيرد، در پوشش اين اسطوره شکل گرفت که نظارت بر «شبکه» امري تقريباً غيرممکن است. باوري که هرچند در سالهاي فراگير شدن ابتدايي شبکه به نوعي اعتبار داشت يا دستکم باورپذير مينمود، اما در ساليان اخير به ويژه پس از افشاگريهاي آسانژ و اسنودن در مورد نظارت و کنترل آن توسط دولتها، به عنوان مثال دولتهاي قدرتمندي چون ايالات متحده، به کلي اعتبار خود را از دست داده است.
سوم، «کاربر مجازي» که توانايي برقراري ارتباطهاي بيشماري با ساير کاربران دارد، به عنوان مصداق عامليت «جهانيشده» نمود يافته است. امکانناپذيري برقراري ارتباطات گوناگون با ساير نقاط دور و نزديک جهان پيش از پيشرفتهاي چشمگير تکنولوژيک و با اوجگيري انقلاب اطلاعاتي موجب شد که موجوديتي واقعي به نام «انسان اجتماعي» بيش از پيش خود را محدود بيايد و درعوض، جايش را به انگارهاي بدهد که صرفاً در چهارچوب منطق الگوريتمي کدهاي کامپيوتري موجوديت دارد، اما به لحاظ تواناييهاي ارتباطي، امکانهاي فزايندهاي پيشاروي خود ميبيند. رفتهرفته با تکامل بيشتر فناوريهاي ارتباطي و مشخصاً توسعهي شبکه و متعلقات آن همانند شبکههاي اجتماعي، کاربران مجازي تبديل به کساني شدند که بهسان انسانهاي واقعي اجتماعي توانايي تأثيرگذاري بر پديدهها را يافتند (يا چنين به نظر آمد)، ولو به شکلي مختصر و با نمودهايي نامحسوستر. «شبکه» و به تبع آن، کاربران مجازي شبکه تا جايي پيش رفتند که تقريباً براي تمامي اَعمال و کنشهاي خود واژگان، مفاهيم و صورتبنديهاي مشابه با جامعهي واقعاً موجود آفريدند. بازديد از صفحات اينترنتي گوناگون با موضوعات متفاوت، شرکت در برنامهها، سخنرانيها و انواع فعاليتهاي گروهي و فردي به صورت مجازي، آموزش، درمان، خريد و فروش و سرمايهگذاري مجازي همه و همه تبديل به فعاليتهاي روزمرهي کاربران شدند، درست همانطور که در جهان واقعي. اين چرخش از حضور مادي و انضمامي به حضور مجازي و غيرانضمامي، يا به ديگر سخن، چرخش از اصالت امر واقعي به اصالت امر مجازي، هرچند مزاياي چندي براي افراد بشر داشته، اما بيش و پيش از هر چيز مبتني بر ايدئولوژيياي بوده که از انسان، موجوديتي انتزاعي ميسازد و اساساً او را «ذرّهاي» در نظر ميآورد که تنها بايد به فکر منافع شخصي خود باشد و هر آن چيزي که با نفع شخصياش منافات دارد، بايد از ميان برده شود. بدين ترتيب، کاربر مجازي که بنا بر ميل خود وارد «شبکه» شده و در يک يا چند شبکهي اجتماعي نيز عضويت دارد، پيشاپيش اين توهمات را پذيرفته که موجوديت منفرد، ذرّهوار و سودجويي است که تنها بر حسب منافع شخصياش دست به کنش ميزند و صدالبته که در «دنياي قشنگّ نو شبکه» (بخوانيد شبکههاي اجتماعي) بسيار مختارتر از دنياي واقعي انضمامي است، زيرا مثلاً ميتواند انتخاب کند که با فلان فردي که در جهان خارج مشکل دارد، در «شبکه» در ارتباط نباشد!
سه نکتهاي که در بالا به آن اشاره کرديم؛ غيرجبري بودن، بهصرفگي و نُمود جهانيشدهي «شبکه» و کاربران آن، امري پوشيده نيست که سعي کنيم از آن پرده برداريم، بلکه واقعيتي است که هر ذهن منتقد و تيزبيني توانايي درک و فهم آن را دارد. چيزي که در اين ميان در مقام توصيف اهميتي صدچندان مييابد، شناسايي فرآيندها و مجموعه اتفاقاتيست که همگي سعي دارند اوضاع کنوني پديدهها را در هر دو سطح جهاني و محلي، «اوضاعي طبيعي» جلوه دهند و بدين واسطه، ايدئولوژيياي را توجيه کنند که همواره نقش مخرب خود را لاپوشاني ميکند و به کمک عقل سليم، اجازهي طرح شکّ و شبهه را نسبت به اصول اساسي خود نميدهد. با اين حال، در اين وانفسا، هر چقدر صُلبي و ترديدناپذيري سلطهي نوليبراليسم بديهي جلوه کند، نيروهايي اجتماعي هم وجود دارند که آن صُلببودگي و تزلزلناپذيري را به چالش ميکشند و در برابرش قد علم ميکنند.
حال به موضوع اصلي اين ن