نظام آموزشی و پیامدهای شناختی، عاطفی دو زبانگی... آموزش و پرورش فرایندی ارتباطی است

نظام آموزشی و پيامدهای شناختی، عاطفی دو زبانگی


آموزش و پرورش فرايندی ارتباطی است. پايه های هر ارتباط را زبان تشکيل میدهد. زبان تنها وسيلة مؤثر در فرايند آموزش و پرورش است. بدون زبان ارتباطی ميان افراد جامعه بر قرار نمیشود و بدون ارتباط آموزش و پرورش صورت نمیگيرد و بدون آموزش و پرورش انتقال ميراث فرهنگی و تمدن بشری به نسلهای بعدی امکان پذير نيست. آموزش و پرورش خانوادگی به عنوان نخستين مرحله تربيت انسان، در بطن ارتباطات خانوادگی تحقق میپذيرد. کودک در محيط خانوادگی- اجتماعی خود، زبان خاص خود را فرا میگيرد. زبانی که از بعد جامعه شناختی متنوع بوده و غنای واژگانی و دستوری آنها به ويژگيهای فرهنگی و اجتماعی محيط رشد کودک بستگی دارد. ورود کودک به مدرسه يک حادثه است. چرا که مدرسه از لحاظ شکل و محتوا متفاوت از خانواده و محيط پيرامونی کودک است. حال اگر زبان مدرسه نيز از زبان دانش آموز تفاوت زياد داشته باشد، ابعاد اين حادثه گسترده تر و آثار منفی آن در زندگی تحصيلی دانش آموزان بيشتر خواهد بود. هنگام ورود به مدرسة ابتدايی، زبان برای کودک از يک ارزش صرفاً «عملی» برخوردار است. او ترجيح میدهد تا زمانی که میتواند از زبان خود استفاده کند و اگر لازم باشد برای ارتباط با دوستان و جذب کردن همبازيهايش، زبان مادری خود را به کار برد. بنابراين، انگيزه کودک در استفاده از زبان، ايجاد ارتباط و يکپارچه شدن با همبازيهايش است. پاسخ اين رفتار برقراری رابطة مستقيم با ميدان ارتباطی کودک است. اگر اين ميدان (زمينه ارتباطی) ستيزهای باشد، در اين صورت اين انگيزه يا رفتار با مشکل مواجه شده و سبب بروز مشکلات ارتباطی و به دنبال آن ايجاد مانع در پيشرفت تحصيلی و رشد اجتماعی و عاطفی دانش آموزان خواهد شد.
اهميت آموزش ابتدائی کودکان به زبان مادری آنان موضوع تحقيقات بسياری بوده است. در سال 1929 ميلادی، «دفتر بين المللی آموزش و پرورش» کنفرانسی در مورد آموزش و پرورش دو زبانه در لوکزامبورگ ترتيب داد که اولين کنفرانس علمی در اين زمينه بود.
در آن زمان تقريبآً منابعی در اين زمينه وجود نداشت. در مدت نيم قرن پس از اين کنفرانس، کتابهای موجود در زمينه آموزش دو زبانه به بيش از بيست هزار عنوان رسيده است. نتايج کنفرانس لوکزامبورگ بيانگر اين امر بود که آموزش به زبانی غير از زبان مادری- خانوادگی، به رشد ذهنی و حتی رشد شخصيت کودک آسيب میرساند. يونسکو نيز بارها و با قاطعيت نياز به ارتفاء آموزش به زبان مادری و همچنين حق کودک را برای برخورداری از آموزش، قطع نظر از زبان او تأکيد کرده است.
از نظر روانشناسی، آموزش به زبان مادری سبب درک بهتر مطالب میگردد و پيشرفت شناختی دانش آموزان را تأمين میکند. از نظر اجتماعی سبب جذب راحت تر کودک در محيط اجتماعی خود میشود و به عنوان يک عنصر اصلی فرهنگی، او را در ارتباط با گذشته فرهنگی خود قرار میدهد. از نظر عاطفی، استفاده از زبان مادری در آموزش دانش آموزان سبب تداوم در استفاده از نمادهای زبان شناختی میشود و بدين ترتيب او را از گسستگی عاطفی ناشی از عدم استفاده از زبان مادری باز داشته، سبب بالا رفتن کميت و کيفيت ارتباطات درون مدرسهای و درون کلاسی میشود و دانش آموزان را از ابزار اصلی تفکر يعنی ارتباط، برخوردار میکند.
دانش آموزان غير فارسی زبان در بدو ورود به مدرسه، زبان مادری خود را که در يک فرايند پيچيده و در ارتباط مستقيم با محيط پيرامون خود فرا گرفته است، در برنامه فارسی پيدا نمیکنند. چون سازماندهی محتوا و انتقال برنامه درسی به دانش آموزان بر پاية زبان فارسی است که با مفاهيمی که بر اساس تجارب قبلی دانش آموز به زبان مادری حاصل گرديده است و برای او بار عاطفی نيز دارد، پيوند ندارد. در حاليکه ارتباط غير رسمی درون مدرسهای میتواند خارج از کانال ارتباط رسمی به زبان مادری بر قرار شود. اين چنين گسستگی ميان زبان مدرسه و زبان مادری دانش آموزان، ارتباط بر پايه انگيزه فردی را با دشواری مواجه میکند. تعارض بين مدار ارتباطی محيط اجتماعی خانوادگی دانش آموز و مدار ارتباطی رسمی مدرسه هم کيفی است و هم کمی. کيفی است زيرا که دانش آموز غير فارسی زبان در برابر زبانی قرار میگيرد که حاصل مجموعه، ويژگيهای فرهنگ زيستی و خاص او نيست. کمی است زيرا از جنبة دستوری، واژگان و آواشناسی برای او نا آشناست. به عبارت ديگر بين زبان مدرسه و زبان دانش آموز شکاف پديد میآيد.
@linguisticsacademy
منبع: سایت انسان شناسی