او قبل از آن که این آیین کنترل اخلاقی را رد کند، می‌پرسد: «بازنمایی ب

. او قبل از آن که این آیین کنترل اخلاقی را رد کند، می‌پرسد: «بازنمایی ب

ی‌وقفۀ بی‌توجهی مردم به‌مثابۀ نوعی جرم، چه اهمیتی دارد؟»

توجه همچون دستاوردی اخلاقی ترویج می‌شد که برای پرورش شخصیت سالم ضروری بود. توماس رید، فیلسوف، مهم‌ترین مبلّغ آموزۀ «عقل سلیم» در اسکاتلندِ قرن هجدهم، در مقالاتی در باب قدرت‌های فعال ذهن بشر۶ (۱۷۸۸)، استدلال می‌کند که «قوانینی اخلاقی در باب توجه وجود دارد» که «بداهت آن‌ها کمتر از اصول موضوعۀ ریاضیات نیست». قوانین اخلاقی توجه مستلزم پرورش و آموزش بودند و وظیفۀ آموزش‌دهندگان آن بود که اطمینان حاصل کنند که جوانان در برابر کسب «عادات بی‌توجهی» محافظت می‌شوند. بی‌توجهی به‌طور روزافزون

به‌منزلۀ مانعی در برابر اجتماعی‌شدن جوانان نگریسته می‌شد.

مقابله با عادت بی‌توجهی در بین کودکان و جوانان به دغدغۀ اصلی آموزش و پرورش در قرن هجدهم تبدیل شد. آموزش‌دهندگان همواره در رابطه با جلب توجه کودکان دغدغه داشته‌اند اما این دغدغه در قرن هجدهم از اهمیتی بی‌سابقه برخوردار شد. توجه برای پرورش ذهن استدلال‌گر و همچنین برای توسعۀ اخلاقی و روحی مهم شمرده می‌شد. کتاب‌های راهنما برای والدین، نظیر آموزش عملی۷ (۱۷۹۸) به‌قلم ماریا اِجورث، تأکید داشتند که پرورش تمرکز و توجهْ مستلزم کوشش و مهارت است.

در بحبوحۀ گرامیداشت توجه در مقامِ نوعی فضیلت، آموزش‌دهندگان، مفسران دینی و متخصصان پزشکی پیوسته دربارۀ مضرات اخلاقی بی‌توجهی ابراز نگرانی می‌کردند. از اواخر قرن هجدهم به این سو، اضطراب‌ها دربارۀ «عادت بی‌توجهی» به‌شکل روزافزون در مقامِ نوعی بیماری اخلاقی بازنمایی می‌شد. پزشک آلمانی، ملچیور آدام وایکارد، در کتاب درسی خود در سال ۱۷۷۵، عارضه‌ای را تشخیص می‌دهد که آن را «فقدان توجه» می‌نامد. توصیف او پیوسته بین نقایص اخلاقی و پزشکی جابه‌جا می‌شود. از دیدگاه وایکارد، افراد بی‌توجه فاقد پایداری و منش اخلاقی لازم برای تمرکز هستند. آن‌ها «افرادی بی‌ملاحظه، بی‌دقت، دمدمی مزاج و خوش‌گذران توصیف می‌شدند». افرادی نسبتاً نابالغ، بی‌پروا و اعتمادناپذیر ترسیم می‌شدند.

وایکارد اعتقاد داشت که روش‌های ضعیف فرزندپروری منشأ بیماری بی‌توجهی است و این عارضه در بین جوانان نسبت به افراد مسن‌تر شیوع بیشتری دارد. برای درمان ذهن بی‌توجه، او گونه‌ای قرن هجدهمی از پرورش شخصیت را پیشنهاد کرد. استفاده از شیر ترش، پودر فولاد و سواری بر پشت اسب را نیز تجویز کرد.

نخستین کتاب دربارۀ بیماری بی‌توجهی به زبان انگلیسی، کاوشی در باب ماهیت و خاستگاه آشفتگی ذهنی۸ (۱۷۹۸) به قلم الکساندر کریچتون بود. از دیدگاه کریچتون، اختلال بی‌توجهی «متعلق به حوزۀ پزشکی بود» اما تحت تأثیر عوامل فرهنگی و اجتماعی قرار داشت. او مدعی بود که توجه می‌تواند به‌طور نامطلوبی تحت تأثیر آموزش ضعیف، فقدان انگیزه و عوامل خانوادگی قرار بگیرد. هم بی‌توجهی از روی عادت و هم استفادۀ بیش از حد از توجه می‌تواند توانایی تمرکز را تا آنجا تضعیف کند که به نوعی بیماری ذهنی تبدیل شود. کریچتون اظهار می‌کرد آن‌هایی که از نقص توجه رنج می‌برند با «درجه‌ای غیرطبیعی از ناآرامی ذهنی» برانگیخته می‌شوند. او می‌نویسد آن‌هایی که از این عارضۀ ناتوان‌کننده رنج می‌برند، «دارای نام خاصی برای وضعیت احساسات خود هستند»؛ آن‌ها «می‌گویند دچار بی‌قراری شده‌اند».

در طول قرن نوزدهم، حالت بی‌توجهی کاملاً به امری اخلاقی تبدیل شد. بی‌توجهی چون تهدیدی برای پیشرفت صنعتی، توسعۀ علمی و رفاه نگریسته می‌شد. اقتصاددان سیاسی اسکاتلندی ویلیام پلیفر، اتفاق نظر غالب بر سر این موضوع را در جملۀ زیر خلاصه می‌کند:

تنزل منش اخلاقی و از دست‌رفتن توجه به اصول بنیادینی که رفاه و امنیت جامعه به آن‌ها وابسته است، که هر دوی این مشکل‌ها همراه با ثروت پدید می‌آیند؛ قدرتمندترین عوامل در سقوط ملل.

پلیفر حتی مدعی بود که در فرانسه، «بی‌توجهی اشراف به وظیفۀ خود یکی از علل انقلاب بود».

در پایان قرن نوزدهم، بی‌توجهی یکی از نشانه‌های انحطاط نژادی به شمار می‌رفت. منتقد اجتماعی، ماکس نورداو، در اثر کلاسیک خود در پایان قرن نوزدهم با عنوان انحطاط۹ (۱۸۹۵)، هشدار می‌دهد که «فعالیت مغزی افراد دیوانه و منحط، بدون نظارت و بدون کنترل توجه، بوالهوسانه و بدون قصد یا هدف است».

در واقع، تا دهۀ ۱۹۷۰، هنگامی که تشخیص پزشکیِ منطقیِ اختلال نقص توجه۱۰ یا اِی.دی.دی وارد گفتمان غالب شد و از آن برای فهم یک زیرگروه با یک ناتوانی واقعی استفاده شد، معمولاً عارضۀ اجتماعی شایع بی‌توجهی اساساً به‌عنوان عارضۀ کنترل اخلاقیِ ناقص بازنمایی می‌شد. درس‌گفتارهای پیشگامانۀ جورج استیل در باب «برخی عارضه‌های روانی غیرعادی در کودکان»۱۱ (۱۹۰۲) بر صفاتی منفی نظیر «کینه‌توزی-بی‌رحمی، حسادت، قانون‌شکنی، فریبکاری، ویرانگری-شیطنتِ بی‌دلیل، بی‌شرمی- بی‌حیایی، بی‌اخلاقی جنسی، و شرارت» متمرکز بود. تأثیر این