📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
اولا یک مار نیست، بلکه دو تا مار است. ناگ در هندی بهمعنای مار است. پس مار ناگ میشود دو تا مار
اولا یک مار نیست، بلکه دو تا مار است. ناگ در هندی بهمعنای مار است. پس مار ناگ میشود دو تا مار. هدایت به فرزانه میگوید من از صنعت ترانسپوزیسیون استفاده کردهام. ترانس بهمعنای فرا، ترا و آنور است. پوزه بهمعنای قرار دادن است. ترانسپوزیسیون بهمعنای "فرا قرار دادن" است. کلمه مار فارسی با کلمه ناگ هندی با هم عشقبازی میکنند، بههم چسبیدهاند: دو کلمه برادر. دوقلو، زائیده از یک شکم و عاشق یک زن. راوی جوان و پیرمرد خنزرپنزری یک موجود- دو مرد- عاشق یک زن: مار ناگ یک کلمه در شکم یک معنا، تولد دو کلمه از شکم یک معنا. شکم، شکم آن اتاق که هرمافرودیت تعئین کرده است باید بروند آن تو، یعنی توی شکم بوگامداسی برای آنکه فقط یکی بماند. و یکی میماند. مار ناگ یکی از آنها را حذف میکند و یکی را بیرون پرت میکند و آنکه بیرون میآید، معلوم نیست، اولی است یا دومی. هدایت اینها را معکوس کرده است. ما فقط از طریق معکوسسازی آن معکوسها میفهمیم راوی چه قصدی داشته است. رفتن توی شکم مادر، برای یافتن آن حافظه پیشتولد. هدایت فقط از کتابی که فرزانه به آن اشاره میکند، یعنی همزاد اثر اتو رنک متأثر نشده است؛ از دو کتاب دیگر او که یکی اسطوره تولد قهرمان است و دیگری مربوط به درد زائیده شدن و حافظه پیشتولد نیز متأثر شده است. جاذبه مار جاذبه بهشتی است و زنانه و بند نافی است که ما را به درون شکم مربوط میکند، شکم مادر. وقتی در شکم مادریم، آرامش داریم. بعد تولد پیش میآید که دردناک است، هم برای کسی که متولد میکند و هم برای کسی که متولد میشود. درد چنان زیاد است که تقریبا همهچیز آن پیشتولد فراموشمان میشود، ولی حس بازگشت به آن مرکز حیات با ما باقی میماند. بازگشت به شکم مادر وسوسه سراسر عمر نیچه هم بوده است. اگر به شکم مادر برگردیم، باید با شکنجه برگردیم؛ باید در هنر برگردیم؛ باید برای آن جانشین درست کنیم؛ اتاق مار ناگ آن گودال است و در آن مرگ هست. هدایت دو برادر را میاندازد آن تو. هابیل و قابیل را می کند آن تو. مار یکی را تحویل میدهد، آن یکی را از بین میبرد. دین هم کسی را تحویل میدهد، آن یکی را از بین میبرد، دین میگوید آنکه مانده، قابیل است. در بوف کور معلوم نیست کدامیک باقی مانده است. دین ناچار باید دقیق باشد. رمان امکان سهو را باقی میگذارد. و با این امکان سهو، امکانهای سهو دیگری را هم باقی میگذارد. شاید لکاته آبستن است. از کی؟ معلوم نیست. حتا معلوم نیست آبستن است. بوگامداسی قبل از بازگشت عمو آبستن بوده. شاید بعد پدر را یا عمو را مار ناگ میکشد. چون بوگامداسی این آزمایش مار ناگ را پیشنهاد کرده، پس مار که نماد شیطان است، نماد بوگامداسی هم میشود. میمانند سه نفر، یک مرد که معلوم نیست پدر راوی است یا عمویش؛ راوی در شکم بوگامداسی؛ و بوگامداسی. ولی در سراسر رمان عمو است که به دیدن راوی میآید، پس راوی در واقع حرامزاده است. رمان روایت حرامزادگی است بر اساس همان مکانیسمی که خود هدایت ان را فرا قرار دادن خوانده است. ولی مار اهمیت دارد. تیرزیاس پیشگوی آینده است. موبد معبد دلفی است ک معبد آپولو است. ولی آپولو کیست؟ اول این را بگوئیم که به دلیل عوض شدن هویت دختر اثیری، عمه، لکاته، بوگامداسی و دایه با یکدیگر، ما حق داریم مشخصههای یکی از آنها را به همه و همه آنها را به یکی نسبت دهیم. لکاته روسپی است. بوگامداسی هم روسپی است. از اینجا میرویم بر سر آپولو. آپولو بهمعنای دلال مرگ و قاتل زن است. در معبدهای آپولو، چه بسیار زنهای زیبا که مردهاند. معبد او دلفی است. دلفنی (Delphene) بهمعنای رحم زن است. بر سر در معبد آپولو نوشته شده زن را تحت سلطه نگه دار! راوی بوف کور بهصورت خاصی آنها را تحت سیطره نگه میدارد. هر دو آنها را قطعهقطعه میکند. کافی است قطعهها را بگیریم و برگردیم. پیدا کنید جاهای مخفی را. وقتی که آرامش پیدا نمیکنیم، وقتی که نمیتوانیم برگردیم به آن آرامشگاه، گزلیک را بهدست میگیریم و قطعهقطعه میکنیم. ریشه آپولو از آپولونئی (Appollunai) بهمعنای ویران کردن است.