📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
تحویلش نگرفتم. من که از آشنایی با او خوشبخت نبودم. دست آقای خوشبختیان تو هوا ماسید و جا خورد
تحويلش نگرفتم. من كه از آشنايي با او خوشبخت نبودم. دست آقاي خوشبختيان تو هوا ماسيد و جا خورد. رويم را چرخاندم طرف خيابان و دنبال دايي جمشيد گشتم. ميدانستم دايي نيست. ميدانستم تيز گازش را گرفته و رسيده خانهشان. ولي همينطوري الكي دوست داشتم يك كاري بكنم. راننده كه خيلي خيط شده بود، دست از سئوالهايش كشيد و راديو را روشن كرد. بابا دوباره شد ميرزا غرغرو و ناليد: آدم نميدونه به فكر نونشون باشه يا به فكر جونشون. پير شدم از دست ائي يه علف بچه.
https://telegram.me/angomanedastan