تنفر سالینجر از ویراستارها …قضاوت درباره ۴۵ سال آخر عمر سالینجر غیرممکن است

تنفر سالینجر از ویراستارها


قضاوت درباره ۴۵ سال آخر عمر سالینجر غیرممکن است. اگر بخواهیم سالینجر را از روی آثارش بشناسیم به یک آدم عجیب و غریب می‌رسیم که نهایت کنترل را بر آثارش دارد. او تلاش می‌کرد تا نوشته‌هایش در نهایت کمال باشد و به دنبال این بود که در نحوه ارائه آثارش هم کنترل کاملی داشته باشد. دستور داده بود که عکسش را از روی کتاب "ناتور دشت" بردارند؛ در مورد محتوا و نحوه ارائه کتاب‌هایش با ناشر‌های زیادی دعوا کرده بود و نفرتش از ویراستاری که برای خودش افسانه‌ای بود. وقتی یک نمونه خوان در مجله "نیویورکر" جرأت به خرج داد و یک ویرگول را از یکی از داستان‌های او حذف کرد، سالینجر از کوره در رفت؛ ویلیام مکس ول درباره آن اتفاق می‌گوید: "سالینجر جهنمی به پا کرد!" و آن ویرگول را سریع سر جایش گذاشتند! نامه‌هایی که اخیرا پیدا شده ‌است، نشان می‌دهد که این نویسنده چگونه مکرر با هرگونه اقتباس سینمایی رمان کلاسیکش (ناتور دشت) مخالفت کرد. او احساس می‌کرد هیچ بازیگری نمی‌تواند به‌درستی نقش هولدن کالفیلد را بازی کند، هرچند البته یک بار به همینگوی به شوخی گفته بود این امکان وجود دارد که خود او را برای بازی در این نقش ترغیب کنند. و نکته جالب‌تر این‌که سالینجر، دو سال پس از مرگش ۲۷ ژانویه ۲۰۱۰، همان کنترل را بر توانایی ما هم برای تعریف کردن میراثش، اعمال می‌کند. مشکل تعریف کردن میراث سالینجر از آنجا ناشی می‌شود که پس از چاپ آخرین اثرش در سال ۱۹۶۵ چند دهه در انزوا فرو رفت و در این میان، میلیون‌ها نفر لجوجانه امیدوار بودند که ۴۵ سال بعد را همچنان به نوشتن مشغول باشد. اما سوالی که خیلی‌ها دنبال جواب آن هستند این است که سالینجر در آن ۴۵ سال چه‌کار ‌کرده است؟ ما اکنون می‌دانیم که این نویسنده به طرز جالب و طنزآمیزی علاقه بسیاری به همبرگر‌های "کینگ" داشته و خیلی راحت با اتوبوس توریستی به آبشار نیاگارا می‌رفته است. سالینجر برای مدتی به طور جدی به فکر این افتاده بود که کلا نویسندگی را کنار بگذارد و زندگی خود را وقف مذهب شرقی کند؛ البته این تصمیم او احتمالا متضمن این بوده که به یک جماعت رهبانی بپیوندد. البته سالینجر در مورد این تصمیم خود بازنگری کرد. او دریافت که نوشتن یک داستان خوب، جذاب‌تر از یک عمر مراقبه است. ما همچنین علاقه شدید سالینجر به پلیور، علاقه‌اش به تنیس و بیسبال، علاقه آخر عمرش به "علم مسیحی" و دلبستگی دیرپایش به شاخه «ودانتا»یی هندوئیسم، خبر داریم. این نویسنده از سال ۱۹۵۲ تا زمان مرگش، هر سال به مناسبت سال نو به نزدیکانش پیام تبریک می‌فرستاد و معمولا هم همراه این تبریکات یک هدیه سخاوتمندانه ارسال می‌کرد. ولی این اطلاعات در قیاس با سؤال مهمی که دنیا هنوز می‌پرسد، بی‌اهمیت است: سالینجر در تمام آن سال‌های انزوا مشغول چه کاری بوده و آیا کاری که داشته انجام می‌داده به هیچ دردی می‌خورده؟ اما نامه‌های سالینجر که از سال ۲۰۱۰ به این سو پیدا شده‌اند اطلاعات مهمی به ما می‌دهند، این اطلاعات همان تأیید همیشگی سالینجر است که در واقع در طول چند دهه انزوایش هنوز هم مشغول نوشتن بوده است و مجموعه قابل‌توجهی از آثار منتشر نشده جمع‌آوری کرده است. در این بین، صفحاتی را که راضی‌اش نمی‌کرده، می‌سوزانده و توی زباله‌دانی نمی‌انداخته، چون این خطر وجود داشته که کسی آنها را از توی زباله بیرون بکشد! آتشی که بخش زیادی از خانه‌اش را سال ۱۹۹۲ نابود کرد ولی خوشبختانه به اتاق نویسندگی‌اش آسیبی نرساند، باعث شد سالینجر قانع شود یک گاوصندوق کوچک ضدآتش بخرد و گنجینه خود را در آن محافظت کند

گردآوری : الهام سالوکی
دبیر بخش ادبیات

@salooki
@absurdmindsmedia