آنقدر سرفه کرد که آخر محتویات معده‌اش را روی من خالی کرد

آنقدر سرفه کرد که آخر محتویات معده اش را روی من خالی کرد. سعی کردم وانمود کنم که اتفاقی نیفتاده تا خجالت نکشد. آرام پیشبندش را باز کرده و صورتش را تمیز کردم.. و مانده بودم که این چه نشانه ایست؟!
یادم آمد امروز متصدی بانک کارم را انجام نمی داد. داشتم برمی گشتم که آشنایی مرا دید و گفت: «سلام خانم دکتر». در همان لحظات متصدی دوباره صدایم کرد که با کارت نظام پزشکی کارتان حل می شود.
آنجا بود که فقط چند لحظه ازین همه احترام شغلی برای یک دندانپزشک ذوق مرگ شدم. الان هم فقط چند لحظه مریض صورتم را مزین می کند تا بفهمم که مطلقا هیچ جا هیچ خبری نیست!
و به این می گویند فیض خاص! فیضی که نه همیشگی ست و نه بی دلیل!

با دخل و تصرف از:
http://www.panjdari.blogfa.com

#آوای_دوست #داستانک #فیض_خاص
@avaaye_doost