درباره «نه برای تو، به خاطر خودم».. زبان این داستان گزارشی است

درباره "نه برای تو، به خاطر خودم"

زبان این داستان گزارشی است. این به خودی خود عیب نیست اما کار وقتی خراب می شود که زبان گزارشی به نثری روزنامه ای و نه داستانی بینجامد: "از وقتی محصولات کارخانه به تولید انبوه رسید" یا "یک روز جهت پیشنهاد شراکت به دفار کارش آمد"، ضمن اینکه واژه "جهت" را نمی توان به معنای "برای" به کار برد. این زبان در اواسط داستان بار عاطفی پیدا می کند؛ جایی که راوی ویژگیها و زندگی گذشته مادر را شرح می دهد؛ این اگرچه باعث ارتقای زبان داستان در مقایسه با اوایل آن شده، زبان را از یکدستی خارج کرده است. از سویی تغییر زبان خیلی شیب تند و عجیبی دارد و فضای کار را ناگهان از فضایی سرد و خشک و ژورنالیستی به حال و هوایی شبه شاعرانه بدل می کند:
"ضرباهنگ صدایش در برخورد با گیاه عشقه به دلم نشست..."
و نکته آخر اینکه شاید این داستان به جزئیاتی نیاز دارد که بانوان نویسنده در به کار بردن آن توانا هستند؛ جزئیاتی که با آن شخصیت راوی را بهتر بشناسیم و با او همذات پنداری کنیم.