زهرا بهلولی شعفی: با سلام خدمت نویسنده گرامی خانم رضوی زاده ودوستان گرامی

زهرا بهلولی شعفی: با سلام خدمت نویسنده گرامی خانم رضوی زاده ودوستان گرامی
داستان ناحیه روایتی از جنگ است وتاثیر روانی ان بر روی مادری که راوی داستان است.
روایتی از اشغال خرمشهر ودخترانی که فرصت فرار از انان دریغ شد...
تاجیه دختر سیزده ساله ای که در زیززمین یا انباری منزلش پنهان شده وهمانجا میماند و بقیه افراد خانواده را پدر که نامش بدبع است؛نجات میدهد.صحنه فرار ازپشت بام صحنه سازی مبهمی دارد.اگر فرصت داشته اند.بام به بام فرار کنند.پس امکان نجات تاجیه هم بوده.
وشاید به خاطر همین شتاب است که راوی کینه هنسرش را به دل میگیرد.
بدیع مردی متعصب است که راوی اقرار میکند،با همان صدای خشن صحبت میکند.
ویا جایی میگوید:خواستم بلند شوم،کف دستش را کوبید روی دهانم...
شاید در ان شرایط این برخوردها از طرف همسر وپدر دخترش غیر منطقی نباشد.
اما نویسنده با ارایه این کنشها سعی میکند مارا برای باور پذیری پایانه داستان و نفرت بی حد راوی از همسرش وانتقام اماده کند.
همسری که بعد از پنح سال بی خبری از زنده بودن یا نبودن تاجیه.اعتراف همسرش را مبشنود....
وبرای همین دور از چشم پرستار شلنگ اکسیژن را میفشارد تا به زندگی بدیع پایان بدهد.
تذکر پرستار انهم دو بار
منطقی به نظر نمی اید.انهم در یک بیمارستان صحرایی وشرایط فوق العاده
زن شلنگ اکسیژن را در دست میفشارد؛اینجا از لحاظ روانکاوی احساس مادر تاجیه بسیار قابل بحث است.شاید لازم بود بیشتر شخصیت سازی میشد.یا حالات روحی ومستاصل بودنش ریزتر به تصویر کشیده میشد.
راوی بدیع را نمیبیتد.مردی که رو به روی اوست ؛در بدترین شرایط جسمانیش وخونریزی پاهای قطع شده اش به سر میبرد.
اما زن سراسر وجودش انتقام است از جنگ از سربازان متجاوز؛ وحالا بدیع به خاطر غیرت عربیش که اخرین قاتل دخترش بوده،مجازات میشود.
داستان روایت تلخ ودرد اوری از جنگ بود
داستان میتواند،چند راوی داشته باشد
1/بدیع وقتی تصمیم به قتل میگیرد
2/تاجیه وقتی مرده ودوست دارد ،به زتدگی برگردد
برای نویسنده گرامی ارزوی موفقیت میکنم