هم با زخم گلوله بر سینه‌اش، تا سالها تصاویر ارسالی از لامپ پروژکتور آپاراتخانه را نمایش می‌داد

هم با زخم گلوله بر سینه اش، تا سالها تصاویر ارسالی از لامپ پروژکتور آپاراتخانه را نمایش می داد. در مقایسه با سینما مایاک سینما الوند چیز دیگري بود. ساختمانی بلند و زیبا با معماری خاص، سالن شیب‌دار، بالکن، کابینهای چند نفره مدل سالن های اپرا که به آن لژاختصاصی می گفتند، مجسمه‌هاي تمام‌قد دیواری و صحنه‌اي مناسب تئاتر. طراح اولیه سینما احتمالاً آلمانی یا روسی بوده و سینما الوند قدیم را شبیه سالن اپرا طراحی کرده بود.
در سال 1310 (بعضی نوشته‌اند 1311) سینما الوند آماده افتتاح است.عارف قزوینی شاعر و تصنیف‌سرای مردمی، که از سال 1306 در همدان دوران تبعید خودخواسته‌اي را مي‌گذراند، توسط آشنای قدیمی‌اش قمرالملوک وزیری به مراسم افتتاح سینما دعوت مي‌شود. كنسرت «نامةعارف» توسط مرتضي‌خان ني‌داوود و قمرالملوك وزيري در سينما الوند به افتخار عارف قزويني برگزار مي‌شود. مي‌گویند اصلاً قمر بیش‌تر به خاطر او به آن‌جا رفته بود و یکی از شورانگیز ترین کنسرت‌هاي قمر در سینما الوند برگزار می شود. عارف با چهره‌اي تکیده در این کنسرت حضور می یابد. قمر، پیش از شروع برنامه با احترام بسیار از او کسب اجازه می کند، عارف با حرکت آرام سر به او پاسخ می گوید، آن گاه قمر آغاز به خواندن می کند. از همیشه سحرانگیزتر... و عارف تا پایان خواندن او می گرید.
زنده‌یاد عبدالله طالع خواننده و نوازنده همدانی در خاطره‌ای مي‌گوید: «سینما الوند همدان نخستین سینمای همدان در سال 1310 افتتاح شد. در جشن و مراسم افتتاحیه، گروهی از هنرمندان موسیقی در همدان بودند. از جمله مرحوم مرتضی‌خان نی‌داود. برای تهیه بلیت با بازار سیاه مواجه شدم. قرار شد بلیت پنج ريالی را پنج تومان بخرم اما پولم کم بود. رفتم پول تهیه کردم، برگشتم اما دیگر بلیتی نبود. مي‌دانستم هنرمندان در«هتل روشن» که جنب سینما بود اقامت دارند. به طریقی وارد هتل شدم... اتفاقاً نی‌داود را دیدم در اتاقی روی تخت نشسته و سازش را کوک مي‌کرد. وارد شدم... پس از سلام و معرفی خودم بسیار خوشحال شد. احوال پرسید. گفتم دوست دارم برنامه افتتاح سینما را ببینم، امابلیت تمام شده. پرسید: برای تو چه اهمیتی دارد؟ جواب دادم من موسیقی بلدم، پیش میرزاتقی‌خان شایگان ویلون تمرین مي‌کنم. آواز و تصنیفمي‌خوانم. در این موقع، یکی از خوانندگان قدیمی و معروف وارد شد و مرتضی‌خان نی‌داود جریان را برای او تعریف كرد. وی در حالی که ابراز خوشحالی مي‌كرد گفت: «آفرین پسرم... یکی از آهنگ هایم را بخوان!» آخرین آهنگ او را خواندم. در پایان گفت: «جوانی در این سن‌وسال با این صدا، با این تسلط به گوشه و پرده‌هاي موسیقی بسیار با ارزش است». همان جا دستور داد روي سن در لای پرده یک صندلی گذاشتند تا من در آن جا بنشینم و برنامه را تماشا کنم و آن برایم یک شب فراموش‌ناشدنی است.
آن شب، عارف در ردیف اول نشسته بود. دستمالی دستش بود. از اول برنامه اشک ریخت تا آخر. در پایان برنامه، مردم همدان هنرمندان را مورد تشویق فراموش‌نشدنی قرار دادند و ده ها هدیه تقدیم هنرمندان كردند. در آن میان یک گلدان نقره‌اي بسیار بزرگ هم بود. دقیقا ًدر حد قد یک نفر. روی آن کنده‌کاری و قلم‌زنی بود. قمرالملوک وزیری، عارف قزوینی را به روی سِن دعوت كرد و گفت: «موسیقی ایرانی هرچه دارد از این انسان بزرگ دارد و من تمام این هدایا را به عارف مي‌بخشم. در میان کف‌زدن های ممتد مردم، عارف دستش را روی گلوی گلدان گذاشت و گفت: «به غیر از این گلدان که این را به موزه آرامگاه بوعلی سینا که قرار است ساخته شود مي‌بخشم، بقیه هدایا را به دانش‌آموزان نیازمند همدانی بخشیدم.» و در حالی که به‌شدت اشک مي‌ریخت در میان کف‌زدن‌هاي ممتد مردم از پله‌هاي سِن پایین آمد.»
عارف قزوینی در بهمن 1312 زندگی را بدرود گفت و در بقعه بوعلی سینا به خاک سپرده شد.

ششم: سینما الوند 23 سال مهمترین سینمای شهر بود و در 1333 در حد فاصل خیابان سنگ‌شیر و شورین سینمایی دیگر به نام سینما تاجساخته شد. سینما تاج با این‌که به نسبت الوند نوساز بود، اما بیش‌تر به نمایش فیلم‌های درجه دو می‌پرداخت. قصة سینما تاج و سایر سینماهای همدان بماند برای فرصتی دیگر.
اما سینما الوند از1310 تا 1394 به مدت 84 سال شاهد زندة تحولات شهر بود. در حاشیة جنوب غربی میدان، ناظر روزهای توسعة شهر بود. شهریور 1320 که رسید ابتدا هواپیماهای روسی به چند نقطه شهر بمب انداختند و چند نفر را کشتند. یکی از بمب ها ابتدای خیابان عباس آباد افتاد، ضلع شمال غربی سینما الوند، ابتدای بازار مظفریه. سینما آسیب ندید اما برای مدتی کارش کساد بود. چند روز سر وکله ی سربازان مرخص‌شده از «خدمت اجباری» در لشکر کردستان که نه پول داشتند و نه توشة راه، پیدا شد. گذارشان به میدان می افتاد و مردم گاه کمکشان میکردند که به شهرهای شان برگردند. رضاشاه که تبعید شد، سینما شاهد شادمانی مردم در وسط میدان بود،