رمان را جدی بگیریم.. کاوه میرعباسی مترجم و نویسنده

رمان را جدی بگیریم

کاوه میرعباسی مترجم و نویسنده

طبق آماری که مراجع رسمی کشور ارایه داده‌اند، سرانه مطالعه ایرانی‌ها خیلی پایین است و همین موضوع در حقیقت علت تمام مشکلات دیگری است که گریبانگیر صنعت نشر و همچنین پدیده کتاب به‌عنوان یک مقوله فرهنگی شده است. شاید علت این‌که سرانه مطالعه ایرانی‌ها پایین است، به این برگردد که عادت به کتابخوانی از کودکی در ایرانی‌ها ترویج نمی‌شود و مدرسه در خدمت این امر قرار نمی‌گیرد. تا جایی که بنده اطلاع دارم، در خیلی از کشور‌ها مثل فرانسه و آمریکا، حداقل در سطح دبیرستان، تعدادی از رمان‌ها خواندنشان اجباری است. این کشور‌ها رمان را جدی می‌گیرند و آن را به‌عنوان یک واحد درسی حساب می‌کنند. همان‌طور که اشاره شد در فرانسه هر ‌سال برای دانش‌آموزانی که دارند دیپلم می‌گیرند، یک کتاب انتخاب و معرفی می‌شود. در طول یک‌سال دبیر ادبیات باید با شاگردان راجع به آن کتاب بحث و سوال مطرح کند. کمااین‌که بسیاری از کتاب‌های معروف ازجمله کتابی به نام «نادیا» که خود من آن را ترجمه کرده‌ام، از روی نسخه‌ای که برای دانش‌آموزان و مخصوص کسانی که‌ می‌خواستند دیپلم بگیرند، تهیه شده بود. به این صورت که درنهایت کسی که می‌خواست دیپلم بگیرد، باید این کتاب را می‌خواند. همه ما می‌دانیم که این کتاب سطح بالایی دارد و کتاب آسانی نیست. «نادیا»یی که نخستین رمان سورئالیستی است، یک کتاب درسی بود و دانش‌آموزان مجبور بودند آن را یک‌سال بخوانند. وقتی که این کتاب را ترجمه کردم، می‌دیدم که چه سوال‌هایی مطرح می‌شود و ذهن دانش‌آموز دبیرستانی را چگونه درگیر ادبیات می‌کند. نه‌تنها در دبیرستان‌ها بلکه در دانشگاه‌ها هم درس ادبیات و مشخصا خواندن رمان به همین صورت جدی گرفته می‌شود.
با این‌که خود من مهندسی نخوانده‌ام اما دوستانی داشتم که رشته‌شان مهندسی بود و هر‌ سال یک کتاب ادبی را باید می‌خواندند. مثلا یادم می‌آید که کتاب «باباگوریو» (بالزاک) را به‌عنوان کتاب درسی در دانشگاه می‌خواندند. این رویکرد‌ها باعث می‌شود که رمان جدی گرفته شود و صرفا کاری تفننی به حساب نیاید. وقتی که درس باشد، اجبار برای خواندن پیش می‌آید و این اجبار حداقل در ٥٠‌درصد منجر به علاقه می‌شود. در آمریکا حتی نمونه‌های بیشتری داریم؛ مثلا کتاب «کشتن مرغ مینا» از خانم ‌هارپلی جزو کتاب‌های درسی است.
این نویسنده بیشتر از ٥٠‌سال بود چیزی ننوشته بود و از حق‌التألیف این کتاب استفاده می‌کرد (تا این‌که به‌تازگی دومین کتابش را منتشر کرد). سالی یک‌میلیون تا ٢‌میلیون نسخه آن به فروش می‌رسد و دانش‌آموزان مجبورند آن را بخرند و بخوانند. این موضوع در مورد «ناطور دشت» سالینجر هم صادق است. کتاب‌ها را می‌خوانند و نقد ادبی و تجزیه و تحلیل‌شان می‌کنند و همین اشتیاق به ادبیات را در شاگرد ایجاد می‌کند که می‌تواند زمینه‌ساز نتایجی شود که ما در آینده آنها را می‌بینیم و این خیلی تفاوت دارد با درس ادبیات خشکی که فقط به ادبیات کهن می‌پردازد و به متن‌ها صرفا از زاویه‌هایی خاص و کلاسیک نگاه می‌کند.
البته عناصر دیگری هم در کتاب‌نخوانی جامعه دخیل است ولی موارد گفته شده اهمیت بیشتری دارد؛ چرا که درحال حاضر باید دید کتاب در زندگی افراد هر جامعه‌ای در اولویت چندم است. متاسفانه افراد بسیاری وجود دارند که به‌جز کتاب‌های درسی حتی یک کتاب هم نخوانده‌اند.
بنده آمریکا و فرانسه را مثال زدم درحالی‌که حتی ترکیه هم سطح مطالعه خیلی بالاتری از کشور ما دارد، آنچنان که می‌بینیم تیراژ کتاب آنجا در مقایسه با کشور خودمان اصلا قابل مقایسه نیست و این درحالی است که ترکیه کشوری نیست که با ما از جنبه‌های دیگر تفاوت چندانی داشته باشد.
تیراژ کتاب در صورتی در یک کشور بالا می‌رود که مردم کتاب را بخواهند بخوانند و بخرند. از ٣٠‌سال پیش تا به‌حال، تیراژ کتاب سیر نزولی به خود گرفته است، طوری که از تعداد ٥ هزار به ٥٠٠ کتاب رسیده است. اگر در بعضی جاها این آمار گمراه‌کننده هر ایرانی ٥ کتاب در خانه دارد، ارایه می‌شود، ناشی از این است که کتاب‌های کمک درسی را هم وارد این آمار می‌کنند. بنابراین آمار را می‌شود به هر نحوی دستکاری کرد. از علت‌های دیگر می‌تواند علت اقتصادی باشد. وقتی که وضع اقتصادی سخت باشد طبیعتا نیاز‌های اولیه شخص نسبت به نیاز‌های ثانویه‌اش اولویت پیدا می‌کند.
اما این را هم خاطرنشان می‌کنم که قیمت اکثر کتاب‌ها تقریبا به اندازه قیمت یک ساندویچ است.@)(به نقل از شهروند) @dastanirani