را آغاز کردم و آن، فضیلت کنار حضرت بودن، هم‌سفره‌گی و همسایگی و کاتبی حضرت‌ است …سه رمان از من درباره تاریخ مشهد معاصر وجود دارد ک

را آغاز کردم و آن، فضیلت کنار حضرت بودن، هم‌سفره‌گی و همسایگی و کاتبی حضرت‌ است.

سه رمان از من درباره تاریخ مشهد معاصر وجود دارد که در هر سه، به توپ و گلوله بستن و زائرکشی و ویرانی حرم را تصویر داستانی کردم. به نام‌های «رژیسور»، «پاریس پاریس» و «مفتون و فیروزه».

«رژیسور» احوال شهری مشهد در اواخر دوره‌ مشروطیت‌ست و هجوم روس‌های تزاری برای تصرف ایران و به توپ بستن حرم رضوی و کشتار فجیع مردم مشهد. دومی «پاریس پاریس» که در دوره‌ پهلوی می‌گذرد. سومی هم که «مفتون فیروزه» است درباره انقلاب اسلامی است و مکمل سه‌گانه‌ تریلوژی تاریخ روشنفکری در مشهد معاصر هم هست. ردپای همه‌ بزرگان در این سه اثر که رخدادگاهش مشهد ومردمش است، دیده می‌شود. بعد سراغ نوشتن داستان‌هایی با تم ساخت حرم رفتم. در رمان‌های «بار باران» و «غریب قریب» شما قهرمان های هنرمند را می‌بینید که با آن تریلوژی روشنفکری متفاوت است. اینها نذر آن وقف و عمل و ارادت هستند. شیدا و واله‌اند. می‌بینید که داستان‌ ها تمامی ندارند. نگاه خلاق و دلدادگی می‌خواهد و عدم ادبیات بدنه و زردنویسی را می‌طلبد.

* ضرورت بازنویسی داستانی تاریخ فرهنگی مذهبی مهم است اما حکایت داستان از مستندسازی تاریخ و مستندنگاری جداست. داستان فضای دیگری طلب می‌کند. شما با داستان‌هایتان به دنبال خلق و بازنمایی چه تصویری از مشهد هستید؟

من نویسنده‌ نخواندن‌ها نیستم. از کودکی کتاب خوانده‌ام و می‌خوانم. این پرسش از خود را همیشه پرسیده‌ام؛ دیکنز بی لندن، ویکتور هوگو و کریستین بوبن بی پاریس، مارک تواین بی می سی سی پی، تولستوی و داستایفسکی و ناباکوف بی مسکو، هایدگر بی‌کلبه معروفش در آلمان، جک لندن انگلیسی و پل استر نیو یورکی و بسیاری دیگر بی‌شهرهایشان به ادبیات چه می‌ماندند؟ شهر و نویسنده یک زادگاه و خاستگاه ادبیات جهان است! در جمهوری ادبیات آیا مشهد نباید عضوی داشته باشد که نویسنده‌اش فرزندخوانده‌ سیاست نباشد و تنها عضو خانواده جهانی ادبیات داستانی باشد که فخرش همسایگی امام رضاست؟

من استاندارد داستان‌نویسی روز دنیا را در آثارم رعایت می‌کنم. می‌خوانم و می‌نویسم و نقد آکادمیک (و نه محفلی با بده‌بستان تو خوبی من خوبم) را باور دارم. من بازنویسی نمی‌کنم. خلق اثر داستانی فرزند مشروع خلاقیت و دانش است. رمان ولادت پنج جلد است که شرح زندگی حضرت رضا(ع) و حضرت معصومه(س) وشجره طیبه‌ ایشان، یعنی سادات رضوی است. اما ضرورت این جان دادن برای ادبیات دینی و شهری مشهد چیست؟

جستجوی فضیلت‌های از دست‌رفته همه‌ تلاش من است. مشهد شهر فضیلت‌هاست. همسایگی امام رضا(ع) یک برکت است. من جنون هشیاری را دنبال می‌کنم. شارل بولدر و هولدرین چقدر درست گفته‌اند نوشتن در مکان مقدس، یعنی قدسیت در مکان و نوشته توامان زاده می‌شود. وجود حرم مطهر امام باعث شده مشهد، همیشه شهری قدسی‌ باشد که فرشتگان در آن بال می‌زنند و من نمی‌توانم در رویت فرشتگان لال بمانم!

* برای مرور تاریخی آثارتان دوست دارم خودتان برای من شرح دهید که آنچه ماحصل تلاش نگارشی شما درباره امام رضا(ع) بوده از نقطه نظر ضرورت خلق اثر هنری توصیف کنید و البته کمی هم درباره زوایای ناپرداخته صحبت کنید.

بهتر است این طور حرف بزنیم تا به پاسخ جدیدتری برسیم. مکانیسم این نوع ادبیات داستان شهری ادبیات در مشهد چه برکتی برای ادبیات خواهد داشت؟ من فرزند ادبیاتم. این دیالوگ من با خودم است. یعنی پدر و مادر من کتابند. گوش بزرگ و چشم بزرگ آدمی محصول خوب دیدن و خوب شنیدن‌ست و داشتن یک بایگانی ذهنی از آدم‌هایی که می‌توانند فرزندان آینده داستان‌های من باشند! به قول هانا ارنت فیلسوف رمان‌نویسان شاهد اعمال تاریخی‌اند. نزد من هر انسان یک تاریخ خصوصی دارد که به کار داستان‌نویس می‌آید. عمل عمومی محکوم به فراموشی‌ است.

حالا من باید کاشف شوم و جای خالی ادبیات یا همان چشم اسفندیار ادبیات را نشانه بروم. شهر داستان من کجا باید باشد و مرکزیتش کجاست؟ بزنگاه معنویت برای من باید جایی برود که تلاطم دریاوار داشته باشد. مشهد و امام رضا(ع) نقطه‌ی اوج و پهنه‌ باند من شده و این یک کشف است. مثال‌های من همگانی‌ست. این همه نویسنده با مکان‌های منحصربه‌فرد نویسندگانی چون پروست و مارکز تا رومن رولان و بولانیو و بوبن تا باموک، همه و همه کاشف فضایی نو در ادبیات هستند به جهت ساختار و زبان و نوع شناسنامه‌ی آدم‌های رمان‌هایشان. نویسنده باید در مدیوم نگاه خود یک لوکیشن مردم‌شناسی و تبارگرایی را ارائه کند. تاریخ کدام است؟

من تاریخ نمی‌نویسم. من پژوهش میدانی و شفاهی می‌کنم و بعد از نو برای هر واقعه قبل و بعد می‌گذارم که گاه از خود واقعه مهم‌تر می‌شود. من رمان‌نویسم. قبل و بعد آدمها رویت مدیوم من در کلوزاپ و شات‌های مدیوم و لانگ است. در سینمای ادبیات من کلمه جای قاب است و قلم جای دوربین! حالا در منظر من مکاشفه است و مستندات.