می‌رود اما در باقی داستان‌ها شخصیت و راوی داستان زنهایی مظلوم و معصوم هستند

می رود اما در باقی داستان ها شخصیت و راوی داستان زنهایی مظلوم و معصوم هستند.زنهایی که یا اسیر دست مردانی خشن و بدذات می شوند و یا جبر جامعه آنها را به رنج و سختی می اندازد.
روح حاکم بر داستانهای این مجوعه جبر و عدم تغییر است. جبری که هرگونه امیدی را در خود می بلعد و آرمانی برای شما باقی نمی گذارد. این سرنوشت محتوم گاهی زنی را که نجیب و معصوم است زیربار فحش و کتک گرگ قصه، یعنی مرد قرار می دهد (داستان ۱- گریه باید خودش بیاید)، گاه دختر از خودگذشته ی معصومی را درمقابل بازجویی خشک و بدگمان متهم به فساد اخلاقی می کند (داستان۳- همه ی بادهای توی سرم) و گاهی دخترمعصوم دیگری را از کودکی تا میانسالی دست مایه ی بهره کشی جنسی مردان قرار می دهد.(داستان ۱۲ - آینه های سیاه)
بخت بد شخصیت های احمدی حتی با شروع زندگی آرمانی و عاشقانه نیزپا ازروی گلویشان بر نمی دارد و زندگی شان را ختم به جدایی می کند (داستان ۲- سمفونی سه شنبه ها). فقر می آید و تمام رویاپردازی های یک زندگی انسانی حداقلی را برایشان ازبین می برد.( داستان ۷ - لبخند آقای کاف/ داستان ۹- پارک رو به خانه ی خانم کاف / داستان ۱۲ – آیینه های سیاه ).آنها را مجبور به خنده های تصنعی کرده و بدبختی به ارث رسیده از پدارن شان را در ایشان تشدید می کند (داستان ۷ – لبخند آقای کاف)، زنها را تا مرز تن فروشی غیرمستقیم پیش برده و مانند لکه ای سیاه بر تمام زندگی شان سایه می افکند (داستان ۱۲ – آیینه های سیاه) و در یک کلام سیاهی غلیظش را طوری برشما حاکم می کند که هیچ راه نجاتی پیش روی خود نمی بینید.
سمفونی سه شنبه ها جدا از مضامین اکثرا سخیف و تکراری ش از ضعف فرمی نیز رنج می برد.این داستانها جدای از زبان و نوع روایت آنهم در چند داستان هیچ برتری هنری و فنی بر آثار مشابه خود ندارد. انتخاب مجموعه ای با این شخصیت پردازی های ضعیف و ماجراهای دم دستی از بین صدها اثر خواننده را نسبت به وجود داستان نویس خوب در کشوربد گمان کرده و احتمال اعمال سلایق شخصی و گروهی در داوران را افزایش می دهد.

آیا بچه های خزانه رستگار می شوند؟؟
مهدی اسد زاده
برای پیدا کردن روح حاکم بر این کتاب کافی ست اسمش را چندبار با خود تکرار کنید و با تحلیل لفظی این جمله اولا به جواب سوال و ثانیا به روح کتاب پی ببرید.
بچه ها : نماد نسلی که قرار است در بستری رشد کنند.
خزانه : محله ای در پایین شهر تهران که زمانی آمار بزه و جرم و جنایت در آن بالا بود، نمادی از فقر اقتصادی و...
رستگاری : سرنوشت خوب، زندگی انسانی
جواب شما چیست ؟؟ آیا ممکن است افرادی که در بستری ناپاک و منحرف رشد می کنند زندگی انسانی خوبی را تجربه کنند؟؟ بنظربنده جواب ما بسته گی به پرداختی ست که نویسنده از وضع جامعه ی مثالی داستانهایش می کند. ممکن است نویسنده ای آرمانگرا و متعهد جرم، بزه ، فقر و ناملایمتی جامعه را بگونه ای تصویر کند که روح امید و رستگاری در شما نمرده و انگیزه تلاش برای زندگی بهتر برایتان تقویت شود.آنگاه جواب شما حتما مثبت است، بله در فقر اقتصادی هم می توان فرهیخته و رستگارشد. و برعکس آن، ممکن است مانند اسدزاده آینه ای زنگار گرفته را از زاویه ای ناامید کننده رو به روی زخم هایتان گرفته و موجبات تحقیر و سرخوردگی تان را فراهم آورد.
البته این روح را نمی توان به تمام داستانهای این کتاب نسبت داد اما می توان گفت اکثر شخصیت های این مجموعه انسانهایی مجبور و بی اراده هستند که از نابسامانی های جامعه رنج برده و بعضا خودشان نیز منحرف وسرخورده گشته و زندگی شان را به تباهی می دهند.
در «داستان۲ - آیا بچه های خزانه رستگار می شوند؟؟» نویسنده سعی می کند با برش هایی از زندگی شخصیت های مختلف در نواحی مختلف تهران تصویری از ساکنان پایتخت و تنوع دغدغه هایشان به دست ما بدهد.و البته در خلال این تنوع می کوشد شکاف اجتماعی موجود را به رخ مان کشیده و سرنوشت هرکس را بنوعی محصول محل زندگی ش نشان دهد.
این اختلاف از خزانه تا خیابان جلفا و سعادت آباد زاویه پیدا کرده و بین دغدغه هایی از جنس توهم جوانان معتاد و قمه کشی شان تا تفریحات گران قیمت بچه های بالا شهر دوران می کند. و در اخر این پیام را به شما القا می کند که اگر تفاوتی می بینید ناشی از تفاوت اقتصادی ست پس اگر دنبال سرنوشت کسی هستید حتما گردش حسابش را بپرسید.
این خط در داستان « شب باشکوه شاپور درفشی» نیز تکرار می شود، با این فرق که در آنجا تنها طبقه ی پایین شهری به تصویر کشیده می شود و بچه ها بعنوان بزرگترین قربانیان این نابهنجاری راوی و نقش آفرین ماجرا می شوند.
همین فکر با رویه ای دیگر درداستان «جزر و مرگ» تکرار شده و یک زندگی بخاطر پدیده ی شوم بچه دزدی از هم می پاشد. پدیده ای که مانند ماشین چپی شخصیت داستان نحس بوده و حتی دامن زندگی دومش را نیز می گیرد. دراین داستان شخصیت ها فقیر نیستند اما کماکان منفعل و بدبخت اند. مشکلی که محصول اعمال