اب‌های داستانی و دیگر آن فیلترهایی که لازم بود از میان رفت

اب‌های داستانی و دیگر آن فیلترهایی که لازم بود از میان رفت. نمی‌گویم باید ممیزی کرد اما می‌بایست کار به لحاظ ادبی – زیبایی‌شناختی از ارزشی برخوردار باشد که راه به جایی ببرد. فرصت مشق کردن نداند و ناشران چاپ کردند آمد کنار این ماجرای مطبوعات قرار گرفت، از طرفی هم در ادامه این فضای قربان صدقه رفتن شکل گرفت. با ادامه‌ی این وضعیت اعتماد مخاطب به ناشران معتبری که یک زماني هم خوب شروع کردند و در ادامه به سری کاری کردن روی آوردند، حاصل این فرایند همین می‌شود که این چند هزار مخاطب ادبیات از آن ر یزش کند. مهم نیست برای این می‌گویم که ادبیات راه خودش را می‌رود. گواه این مساله مجله‌هایی مانند فردوسی و سیاه و سفید است هنگامي که آن‌ها را ورق می‌زنیم آدم‌ها و کتاب‌هایی در تمام صفحه معرفی می‌شوند که اصلا دیگر خبری از آن‌ها نیست اما همان گوشه و کنار می‌بینید شعری منتشر شده زیرش نوشته است الف بامداد، م.امید آن‌ها مانده‌اند ادبیات خواهد ماند و تن به این کارهای کوچک نخواهد داد.
مهسا محبعلی؛ در مخالفت با حرف تو چیزی بگویم به این وضعی که هست من به عنوان یک پدیده نگاه می‌کنم، معتدم هرچه بازتر، متنوع‌تر و متعدد‌تر عمل کنیم احتمال این که حرکت رو به جلوی ما بیشتر باشد بيشتر است. هنگامي که مدام بیشتر چاپ می‌کنیم و می نویسیم این کمک می‌کند. آره آدم‌های متوسط هم هستند باز بودن فضا اهمیت دارد
محمد حسینی؛ من هم در تایید حرف تو این را می‌گویم مهم نیست یعنی این که لزومي ندارد با آن مقابله کرد.
مهسا محبعلی؛ اصلا نمی‌شود با آن مقابله کرد فرقی نمی‌کند در فضای نشر، روزنامه و وبلاگ امکان مقابله با این مسائل نیست. ممکن است بگوییم که سطح کارها پایین آمده است اما در هر صورت همیشه باز بودن فضا، زیاد بودن تعداد آثار ادبی و زیاد نوشته شدن در نهایت خواننده سلیقه‌ی خودش ر ا پیدا می‌کند اگر هم نکنند خودت الان گفتی که مثلا مجله‌ی فردوسی آن زمان چقدر اصرار داشت آدمي را گنده کند و فلان و بهمان اما الان کجا هستند؟ تاریخ قضاوت می‌کند که کدام یک از ما بماند این حجم زیاد آثار ر ا با آن موافقم اتفاقی است که دارد رخ می‌دهد.
محمد حسینی؛ آره کاری نمی‌شود کرد ادبیات هم مسیر خودش را پیدا می‌کند اما من نمی توانم پنهان کنم که دلم برای آن لشکر تلف شده‌ها در این فرایند می‌سوزد. کاری هم از دست کسی بر نمی‌آید. به نظرم در نفس ادبيات، مهم نیست اما به شکل دردناکی یک لشکر تلفات دارد. این مسیرهای غلط دادن آدم‌ها ر ا دنبال خودش می‌برد و بعد که طرف سی – چهل سال را از سر گذارانده است. می‌فهمد به جایی نرسیده است.
مهسا محبعلی؛ به اعتقادمن بیشتر از همه‌ی این‌ها اعتماد از دست رفته‌ی مخاطب است که به همه چیز در همه‌ی حوزه‌ها و بی‌شک ادبیات آسیب وارد می‌کند. به اعتقاد من اگر قرار است آدمی وارد این جریان شود و از بین برود، متوجه نشود که دارد تلف می‌شود خوب آن فرد باید فنا شود لابد سرنوشت‌اش این است. من دلم برای این دست آدم‌ها نمی‌سوزد. من بیشتر نگران حال مخاطب‌هايی هستم که دیگر اعتماد ندارند.
محمد حسینی؛ خُب من آدم مهربانی هستم اما تو نه ...
با این حساب آن سال‌ها تلف شده‌ها کم بود حالا به لشکر رسیده است