سنده‌ای که دارد این جا کار می‌کند در شرایطی که خیلی‌ها زبان نمی‌دانستند معرفی کردن آن‌ها و آن جریان‌های ادبی خوب بود

سنده‌ای که دارد این جا کار می‌کند در شرایطی که خیلی‌ها زبان نمی‌دانستند معرفی کردن آن‌ها و آن جریان‌های ادبی خوب بود. برایم خیلی اثرگذار بود. پیش آقای گلشیری هم یک‌بار رفتم. اما از ایشان هم بسیار آموختم. بیشتر به واسطه‌ی داستان‌هایش بود که یاد گرفتم معتقدم کارگاه هوشنگ گلشیری داستان‌هایش است، داستان‌ها و متن‌هایش را که می‌خوانیم و اگر درست بخوانیم انگار سر کلاسش نشسته‌ایم. حضور فیزیکی اصلا معنایی ندارد. کما این‌که می‌دانم خیلی از افرادی که سنت براهنی را دارند ادامه می‌دهند. در کارگاه براهنی نبودند و از رهگذر متن های براهنی است که دارند مشی او را دنبال می‌کنند و خیلی هم دوستش دارند. این هم بگویم نمي‌توانیم ادبیات را به این دوشخص و جریان تقسیم کنیم؛ ما از نویسنده‌های دیگری مانند، چوبک و ساعدی هم یاد گرفتیم و همه را از طریق متن‌هایشان آموختیم هرچند آن ها را ندیديم. کلاس درس من متن آقای گلشیری بود. نکته‌ی مهمی که آقای حسینی هم اشاره کرد مردی – مرادبازی نبود. همه‌ می‌دانند آقای گلشیری پنج شنبه‌ها جلسه‌ی داستان خواني داشتند همه می‌آمدند خیلی‌ها بودند، از قاضی ربیحاوی گرفته تا منیرو، مندنی پور، یونس تراکمه، حسین آبکنار، حسین سناپور، کورش اسدی حتای علی موذنی خیلی‌ها بودند. فراموش نکنیم در آن سال‌هایی که امکان‌های رسانه‌ایی تا این حد گسترده نبود و تنها دو مجله‌ی اثر گذار ادبی بود. ایجاد فضایی که دیالوگ برقرار شود خیلی مهم بود، می‌توانست جریان‌ساز باشد و بوده است. به نظرم یکی از مهمترین کارهایی که گلشیری انجام داد این است كه پنج‌شنبه‌ها را نگه می‌دارد تا داستان بخوانند در سر و کله‌ی هم بزنند خیلی آن فضا موثر بوده است. رضا براهنی هم همین کارها را کرده است. چهارشنبه و پنج شنبه‌ها کارگاه داشته است یکی تئوری دیگری هم عملی بوده است. جمعه‌هاي اول يا آخر هر ماه جمع بازی بود هرکس دلش می‌خواست، می‌توانست بیایید هر چیزی دلش می‌خواهد بخواند. باز آن هم جریان و فضایی ایجاد کرد. در آن هنگامه‌ای که خلاء رسانه بود این محافل خیلی تاثیر گذار و جریا‌ن‌ساز بودند. از این نظر براهنی و گلشیری هر دو در ادبیات ما اثرگذار بودند هم به واسطه‌ی متن‌شان و هم حضور فیزیکي‌‌شان که آدم‌های علاقمند را جمع می کردند و جریان می‌ساختند. در تقابل و بحث‌هايشان هم جدی بودند، دنبال نان قرض دادن و این چیزها هم نبودند. با بحث‌هايشان هم یاد می‌گرفتیم اما چرا الان رسیدم به جایی که دیگر آن فضا نیست علی‌رغم این‌که این‌قدر رسانه‌ها گسترش يافته است؟ امکان‌های ارتباطی بیشتر شده است، تعداد روزنامه‌ها با وجود این‌که توقیف می‌شوند بیشتر شده است .همین طور مجله‌های ادبی متعدد داریم اما عملا فضای انتقادی نداریم. چرا فضای انتقادی شکل نگرفته است و ما بی‌رحمانه هم دیگر را به نیت حرکت رو به جلو نقد نمی‌کنیم بلکه با نیت هایی دیگر هم را تخریب و توهین می‌کنیم. از طرفی آقای حسینی هم اشاره کرد در کنار این مساله یک مرید – مراد‌بازی که من اسمش را گنگ بازی می‌گذارم شکل گرفته است. این‌که دور هم جمع شویم همه با هم «ما»یی که یک سلیقه و نگاه داریم با هم باشیم این‌ها برای ادبیات ما آسیب است. ما باهم می‌نویسم در یک سلیقه می‌نویسم از اين دست حرف‌ها این‌ها آسیب است. لابد می‌خواهید بگویيد مکتب فرانکفروت و پراگ هم با یک حلقه شکل گرفته است اما مساله این است كه اکیپ‌هایی از اين دست كه دور هم جمع می‌شوند زیر بنا و ساخت تئوریک ندارد. بر اساس یک تئوری سازمان‌یافته و تفکر شده نیامده شکل بگیرد.
یک‌سری رفاقت و دوستی است. آن خلاء توریک در آن وجود دارد، نمی‌شود نامش را حلقه و مکتب گذاشت باید بگوییم؛ مافیا گنگ چیزی به این نام‌ها. یک گروهی که می‌خواهند با هم باشند اگر با آن‌ها باشی بهت حال می‌دهند با آن‌ها نباشی بهت حال نمی‌دهند این فضا زمین تا آسمان با آن دوره فرق می‌کند.
این مساله چقدر به کاریزمای فردی هوشنگ گلشیری و رضا براهنی بر می‌گردد؟

محمد حسینی؛ به گمانم خیلی زیاد خیلی زیاد، منتها این کاریزما برخواسته از فیزیک آن دو آدم نبود این کاریزما به دانش آن دو فرد بر می‌گردد. به رفتار آن‌ها بر می‌گردد. یک توضیحی دنباله‌ی حرف خانم محبعلی بدهم تا حرفش کامل‌تر شود. این دور هم بودنی را که مهسا اشاره کرد می‌فهمم گمانم مهسا هم بهش قائل است. یک‌جا جوری جریان خودی – غیر خودی آمده است که دقیق‌اش دولتی و غیر دولتی است. یک نبرد سرد و خاموشی وجود دارد جریان حکومتی می‌خواهد تمام صداهایی که مواضع دولت را تایید نمی‌کنند خاموش کند من این را کاملا می‌فهمم. پس لابد طبیعی هم به نظر مي‌رسد آدم هایی که خارج از این دایره هستند در کنار هم قرار می‌گیرند یا احتمالا نمی‌خواهد هم ديگر را نقد کنند برای این‌که طرف مقابل مبادا از این وضعیت بهره ببرد؛ اما به گمانم نکته‌ای اساسی از این قرار است نویسنده و روشنفکر بنا نیست به وضعیت‌های