کرد

کرد. طرح سنگفرش یک حیاط در نقاشی پیرو دلا فرانچسکا، که چون در حد روبروی چشم کشیده ست مشخص نیست، وقتی پیاده اش کنی و آن جوری طرح کنی که انگار از بالا به آن نگاه کرده ای یک دنیا معنای معنوی از آن به دست می آوری. این را باید نگاه کرد نه تنها خط و مسیر قلم مو را و در پشت این همه معنا را باید نگاه کرد نه تنها بازی هوس آلود را. اینجاست که آیدین آغداشلو چرند می گوید. یک وقت در بیست سی سالگی چرند می گفتی اما از آن به بعد هم وقت داشته ای که کمتر چرند بگویی، یعنی خودت رابسازی تا چرند نگویی. حالا نگاه کن که چه مسؤولیتی داری. مسؤولیت نه از قبیل مهملات کسانی که از نوشته های مد روز سال های سن ژرمن ده پره، و له دومگو، و فلور، تقلید می کردند، آنهم با کمال نفهمی، آنهم در نشریه های کمک گیرنده از سازمان امنیت!
آیدین به جای چرت و پرت چرا نداند و نگوید که برای زنده بودن، دیدن و فهمیدن لازم است. سرما یا گرما در محیطهای جغرافیایی، نور یا تاریکی نسبی افق زیاد مطرح نیست. داستایفسکی در سیبری جان گرفت و فالکنر در دشت های گرم پنبه و ذرت می سی سی پی. کافکا در کوچه های تنگ و خانه کوتاه سقف توسری خورده در پراگ، و استینبک در آن هوای دل انگیز و چشم انداز جانفزای مونته ری. هیچ وقت در هلند بوده ای؟ برو ببین. آنقدر از یک طرف به تنبلی، و از طرف دیگر به خود گیرانداختن در حرفهای محلی خود را از فهم عام انسانی محروم نکن. به هر حال اگر هلند رفته باشی، با آن آسمان تپیده کوتاه، با آن زمستان های سرد صحنه های بر و گل، و با آن آدمهای عادی و حتی پایین صحنه های براوئر، با آن چمن های لخت و گاوهای تنبل دوکایپ (که شاید کویپ تلفظ کنی، به غلط) با آن تمام زندگی و شادی و غم و آبستنی و مرگ و عشق و خشکی پیری که رامبراندت نشان می دهد، با آن کارهای اثیری و در ظاهر مطلقاً یکنواخت اما مطلقاً پر از تنوع ورمیر، که حتی از یک اتاق و از چند صندلی بیرون نمی رود، با آن شیر که از کوزه می ریزد، با آن دختر اثیری شفاف، خوب، این ها از کجا آمد، آقای نقاشباشی که می خواهی مانند ترمومتر با بالا و رفتن جیوه قضاوت انسان کنی؟ در همین تنگنای از هم گسلنده و وسیع شونده ای که ایران این پنجاه شصت سال است و با همه افت و خیزها آفتابی ترین و زنده ترین سال های این سیصد چهارصد سال مردم و فرهنگشان بوده است اینها چه ربط به گرما و سرما و آفتاب و ابرشان دارد. انگار انسان علف های صحرایی است که حاجت به آفتاب داشته باشد و از سرما بچروکد. آنچه کم داریم فهم درست، فهم درست، و فهم درست هست و هر چه باشد بعد از آن باشد. همین. حالا بنشین و کلاه خودت را که شاید نداشته باشی قاضی کن، از خودت بپرس این تعریف ها که از ابراهیم گلستان می کنی از کجا به تو ثابت شد که این چنین باشد؟ آیا این تمجیدهای با تمام ضمنی بودنشان از حیث اعتبار فرقی دارد با آن فحش های احمق های نارسا که بردن نامشان دل آشوب به دنبال خود دارد؟ از خودت بپرس او از کجا و از چه کس گرفته بود که تو تحسین برای او داری. و تو از کجا و از چه کس گرفته ای که او را چنین می شناسی و می شناسانی. از قصه های او و از قلق های او در ساختمان های داستانی ش تو که باهوش تر و فهمیده تر از عده ای هستی که درک کرده ای، چه گرفتی؟ آیا تو یا کس دیگر از اصل مطلب اساسی خشت و آئینه چیزی به دست آوردی؟ خود آن آقای نویسنده محترم که سازنده فیلم بود هر چیز را به وجه روشن در همان فیلمش گفت، اما تو حالا بگو چه کس از آن چه فهمیده ست؟ از نفس وجود آن بچه که اصلش را کسی نمی دانست، از آن گفتار رادیو که در اول از رادیوی اتومبیل شنیدی، از آن خانه خراب نیم ساخته متروک و ول، از آن زن شبح آسا، از آن افسر پلیس و آن دکتر، از آن آب خوردن زن در صفای ساکت نصف شبی، از فروافتادن فواره ها، از خانه راننده که در تنگی اتاق حضور وسعت آزار و تنگنای انسانی را می توانی دید، از آن لباس بر تن کودک پوشاندن و تکه تکه برهنه شدن مرد و زن، از آن برنامه رادیو و حرفهایی که مرد مذهبی می گوید، از کوچه های تنگ و مرده و تابوت و گردباد و در جهت های ضد هم رفتن، و هی بشمار از این ها چه حاصلی بردی؟ بجز این که قصه است و سرت گرم شد چه حاصلی بردی؟ تو که فهم داری هم چند آن را چندان به کار نمی آوری چرا فقط توجه کنی که فلان کس را با جرثقیل گرفتند و با چه تردستی از پله پایین آمدن را در یک پلان پیروی کردند؟ شعر اگر خوب است به ضرب خط خوب بهتر نمی شود، و مهملات میم.آزاد و..... را اگر یاقوت با آب طلا بنویسد یا میرعماد یا تو روند آنها را جعل کنی همچنان همان مهملات بی بخار دروغ پرت می مانندهر چند عصا قورت داده هم باشند. نه کلیات را فهمیدند نه جزئیات را. چون در فضای فکریشان، نوشته یعنی سجع و قافیه و وزن و تشبیهات. با هر زبان و بهر پرورده بودن نثرت تو بنویسی اگر مطلب برای گفتن- نداشته باشی فقط کشکی. با کارد می شود برید. کارد اگر تیز نباشد به حد کافی بالاخره می ب