سایه‌های اجتماعی - بخش دوم. می نا درعلی

سایه های اجتماعی - بخش دوم
می نا دُرعلی
اگر بخواهیم این سوال بنیادی "واقعیت چیست " را عنوان کنیم، هیچ گاه آن را نخواهیم شناخت. در یک صورت این شناخت امکان پذیر می شود و شکل میگیرد، که ما این واقعیت را در معلول ها و آثار آن ، (جهان مادی)، کارکردها (جهان اجتماعی ) یا پندارها (جهان فکری و فرهنگی) بررسی و ارزیابی نماییم.
در داستان، واقعیت شکل دیگری به خود می گیرد و از در هم تنیدگی این سه اصل همراه با توصیف و تصویر و تخیل روایت شود.
متاسفانه در آثار پرویزی این سه جهان در هم تنیده نمی شوند تا واقعیت صرف، به شکل واقعیت داستانی در آید .برای همین است که آثار وی در حد یک نوشته ی رئالیستی اجتماعی یا فرهنگی باقی می ماند و علت و معلول ها متناسب با جهان فکری نویسنده فاعل و مفعول وار یکدیگر را همپوشانی نمی کنند . رابطه ی علت و معلولی در این آثار در حد یک لا پوشانی ظاهری، بدون عمق و پشتوانه ی انتقادی که زاییده ی جامعه و تفکرات مدرن است، پخش می شود و صفحات را می پوشاند.
یکی از مواردی که در آثار پرویزی مرا درگیر خود کرده که بی ربط با همین ساختار داستانی اش هم نیست، حضور زن در نوشته ها و قصه هایش است. زن ها در آثار وی مثل "سایه ای در حاشیه ی متن" در خود کز کرده اند. این زنان حتا در جایی که به عنوان بخش اعظم داستان حضور دارند، باز هم منفعل، خنثی و عاری از هر حرکتی حضور دارند!
زنهای پرویزی اشخاصی از زنهای سنتی جوامع پیش مدرن هستند، که بی آنکه از چشم درشتشان گفته شود و گیس های سیاهشان در باد بپیچد، همسر و معشوقه می شوند . این زنها همسو با ادبیات سنتی ، گاه لعبتکانی می شوند که مردها را به وجد می آورند، و گاه غیرت جامعه ی سنتی را به خشم می آورند !
پرویزی اگر چه جایگاه ناپیدای زن در اجتماع را می بیند و بازگو میکند، اما دلایل ِ زیر ساختی آن در قصه ها یش مورد نقد و جستجو قرار نمی گیرد تا در فضای داستانی توصیف یا تصویر شود.
جامعه ی داستانی وی کاملا سنتی و مرد سالار است و زنها حضورشان در حد یک شی یا یک سایه به روایت در می آید .آنها بخش تکمیل کننده ی جامعه ی مردسالار می شوند. این زن ها هرگز کارکرد اجتماعی پیدا نمی کنند، حتا اگر جریان های اجتماعی را هم رقم بزنند ، (به عنوان مثال می توان کاراکتر دختر داستان سه یار دبستانی را اشاره کرد) . عامل پیش برنده، غریزه ی زنانگی آنها است و فردیت و جنسیتشان درشکل گیری داستان و شخصیت و تشخص یافتگی کاراکتریشان موثر نبوده است.
زنان پرویزی بخشی از اجتماع محسوب نشده اند، بلکه بخشی از زندگی مرد های تشخص یافته در داستان ها معرفی می شوند. شاید با توجه به گفته ی ارسطو که زن را به دلیل فقدان پاره ای از خصوصیات، مونث می داند؛ زنان پرویزی هم به دلیل فقدان بُعد جنسیتی و اجتماعی ِ خود مونث هستند ! بعدی که در کاراکتر های مرد داستان های پرویزی بسیار برجسته است و مشهود !
جامعه ی ترسیمی داستان های پرویزی هنوز به رشد و تکاملی نرسیده که بتواند کنش مندی لازم را در ایجاد تحول و رسیدن به یک جایگاه مطلوب برای زن ها تصویر کند. تصور این نوع روایت برای نویسنده ای که لحن و گرایش گزارش گونه اش لطمه ی زیادی را به فضای داستانی اش زده، دور از انتظار است. در آثار پرویزی جای عنصر تخیل بسیار کم است و توصیف ها در حد یک واقعیت خشن و عریان باقی مانده، و تبدیل به واقعگرایی داستانی نشده است.
فمنیسم و رویکرد فمنیستی هنوز در این جامعه جایگاهی ندارد. اگر چه در برخی از داستان های وی خشونت های مردانه بر علیه زنان روایت می شود یا زنانگی و جنس نگری ها و نه جنسیت پذیری های زنان گفته می شود، اما قرائت مدرنی از این اتفاقات در جامعه ی داستانی وی حضور نمی یابد تا یک جامعه ی مدنی و آرمانی و یا یک تساوی حقوق برای کاراکتر ها پرداخته شود. مخاطب ها با یک متن چند لایه روبرو نمی شوندتا بتواننداز زوایای مختلف خوانش خود را از داستان ها داشته باشند. به نوعی می توان گفت که روایت ِ قرار دادهایی که تعقیب و گریز های رمانتیک را در داستان های وی شکل می دهند، به نوعی قصد مردانه دارند و گویی نویسنده داستان های خود را به گونه ای نوشته که فقط مخاطب های مرد دارد!