خاص نگردد.. [۱۰/۲۷، ‏ ۱۲:۲۹] آتش سودا

خاص نگردد.
[۱۰/۲۷،‏ ۱۲:۲۹] آتش سودا. محمدعلی: «اتاق» می‌تواند عبارت از هر چیزی اعم از فرقه‌گرایی یا باوری معمولی یا یک دلبستگی ساده باشد که ذهن آدم را کوچک و دایره‌ی نگاه وی را محدود می‌کند و توان درک زندگی و زیبایی‌های آن و تعامل با دیگر آدم‌ها و جامعه را از او می‌گیرد، چنان که برای مدتی از جوی و جک گرفت. به همین ترتیب نیازی نیست رهایی از اتاق را لزوما به حیات آن جهانی تعبیر کنیم. بلکه می‌توان این رهایی را بازشناخت هستی و زیبایی‌هایی ساده‌ی آن بدانیم؛ یعنی درک دوباره‌ی آسمان و درخت و زمین و حتی پدیده‌هایی معمولی مثل خانه‌ها و ماشین‌هایی که به دلیل مکرر شدن حضورشان در زندگی روزمره، در حال عادی از دیدن آن‌ها غافل می‌مانیم.
داستان محبوسان اتاق اما با آزادی آن دو از اتاق پایان نمی‌یابد. فیلم‌نامه در بخش دوم و هنگامی که جک و جوی پا به دنیای واقعی می‌گذارند نیز همین جزئی‌نگری و دقت نظر بخش اول را داراست. پس از آزادی، جوی و جک درگیر مشکلات تطبیق با جهان جدید می‌شوند و البته آن که در این راه کم می‌آورد جوی است که دست به خودکشی می‌زند و مثل بار اول که جک او را از اتاق نجات داد، این بار هم جک او را از اتاقی دیگر (حمام) که در آن خودکشی کرده و این دفعه خود درِ آن را بسته است نجات می‌دهد. نکته اینجاست که جک به دلیل آن که ساختارهای ذهنی‌ آزادتری نسبت به جوی دارد، با سرعت بیش‌تری نسبت به جوی خود را با این زندگی جدید تطبیق می‌دهد و برعکس جوی در برابر این تحول مقاومت بیش‌تری دارد، چرا که ساختار ذهنی سخت‌تری دارد.
در پایان باید از یکی از سکانس‌های درخشان فیلم «اتاق» نام برد و آن صحنه‌ای است که در آن جک از مادرش جوی می‌خواهد که دوباره او را به اتاق ببرد. در این صحنه چند جمله‌ی جادویی از زبان جک می‌شنویم که نشان‌گر آمادگی او برای وداع با دنیای کوچک قبلی است. این جملات به شکلی کنایی نشان می‌دهد که چگونه ذهن بسته‌ی آدم اسیر، از درک اسارت و محدودیت خود ناتوان است و تنها پس از رهایی و از یک زاویه‌ی بیرونی می‌تواند حقیقت اسارت خود را درک کند: جک خطاب به اتاق و اشیاء داخل آن می‌گوید: این اتاق قبلا بزرگ بود و اینقدر کوچک نبود؛ خداحافظ صندلی شماره‌ی یک، خداحافظ صندلی شماره‌ی دو، خداحافظ سینک (ظرفشویی). خداحافظی جک با اشیاء اتاق، خداحافظی مادرش جوی را از آن به دنبال دارد و نشانه‌ای است از آمادگی دو قهرمان فیلم برای پشت سر گذاشتن دنیای کوچک اتاق و ورود به دنیایی جدید که ابعادش فراتر از تصور جک بود و جوی نیز در اثر اسارت طولانی‌ آن را فراموش کرده بود.
یک نکته‌ی دیگر: بازی دو نقش اول (بری لارسن و جیکوب ترمبلی) فوق‌العاده است. من البته بیش‌تر محو جیکوب ترمبلی (جک) شدم. کاش در فستیوال‌های سینمایی جایزه‌ای هم برای بچه‌ها در نظر می‌گرفتند. شاید هم باشد و من خبر ندارم.
نقل از وبلاگ نویسنده: http://ruzbehan.persianblog.ir/post/100/

کانال انجمن ماتیکان داستان
https://telegram.me/matikandastan