✒ستایشنامه‌ای طنزگونه برای خالق کلیدر. به مناسبت زادروز محمود دولت آبادی

✒ستایشنامه ای طنزگونه برای خالق کلیدر
به مناسبت زادروز محمود دولت آبادی
@matikandastan

سید ابوالفضل طاهری: به نام آن خداوند لایزال، به نام آن خدایی که تو را در چنین روزی آفرید تو ای مرد بی مثال، زادروزت مبارک ای قلم شکسته ی شوریده حال، اوصاف تو شرح حال پرنده ای است خسته و شکسته بال، قصه ات دراز است و سرگذشتت پرملال، قصه ات قصه ی روزگار سپری شده ای است از مردمانی کهنسال، روایت کلنلی رو به زوال، روایت بنی آدمی زخم خورده و ناخوش احوال، گذشت آن زمان که جوانکی بودی کم سن و سال، سپیدی موی تو کار روزگار است کار این مار خوش خط و خال، عنوان استاد شایسته ی توست تا بوده همین بوده و این چنین است روال، اما استاد خطابت نمی کنم تا بر قامت خمیده ات بیش از این نشود وبال.
حکایت تو حکایت مردی است از دیار سبزوار، مردی با دلی پر از گذشته ی ناگوار، خالق بی همتای داستان و خود مخلوق بی اختیار آفریدگار، حکایت مردی که در شمار نیک نامان عرصه ی داستان جای دارد در کنار این جمع انگشت شمار، مردی که همواره درخشیده در این مدت و در این چند ادوار. حکایت تو حکایت مردی است که قلم در پیشگاهش کلاه از سر برداشته و برایش تعظیم می کند، به دست بوسی اش می آید و خود را تسلیم می کند، به هر طریقی شده در دستش جای گرفته و خود را در شاهکارش سهیم می کند. حکایت تو حکایت مردی است که نه دنبال دلار بود نه یورو، نه روبل، حکایت مردی بی تفاوت به جایزه ی نوبل، مردی که هر چه بگوییم در قبالش کم است و ناقابل.
کیست جز تو بگوید "شده بوده است"، "بوده بود"؟ تو آخرین مرد زبان کهنی دیگر چه سود، جز تو هر که بود رفت هر که بود و هر که نبود. کیست جز تو رمانی در قواره ی کیلدر را نویسنده باشد؟ شاهکار بیافریند و باز هم خدا را بنده باشد؟ قلاده ی غرور را باز کند و عنوان استاد را برازنده باشد؟ کیست جز تو خالق جای خالی سلوچ باشد و اندوخته اش خالی؟ واژه را به واژه ببافد به سان دار قالی؟ کیست جز تو با این اوصاف در این حوالی؟
تولدت مبارک تویی که مرا استادی، مبارکت باد ای یگانه مرد این وادی، سایه ات مستدام و تنت سلامت ای محمود دولت آبادی.
@matikandastan