تمایز پوپولیست با غیرپوپولیست در نگاه انتقادی‌اش به توده است؟. انصاری: خب نه کاملا همین مورد

تمایز پوپولیست با غیرپوپولیست در نگاه انتقادی‌اش به توده است؟
انصاری: خب نه کاملا همین مورد. ولی یکی از راه‌های شناخت پوپولیست از غیرپوپولیست همین است. اولی در رمان‌ها و داستان‌هایی که منتشر می‌کند مغلوب توده است و دومی نگاه شکاکی به توده دارد. دومی‌ توده را وسیله قرار نمی‌دهد که بعدها ادعا کند نویسنده‌ای مردمی است ولی اولی توده را وسیله قرار می‌دهد تا بگوید نویسنده‌ای مردمی است. اما چه‌طور می‌توان قبول کرد نویسنده‌ای مردمی‌ باشد ولی ضعف‌های توده را نبیند و انتقادی به آن نداشته باشد. وجه تمایز پوپولیست با غیرپوپولیست یکی هم می‌تواند این باشد که نویسنده‌ی پوپولیست فکر می‌کند توده آدم‌های ساده‌لوح و عقب‌افتاده‌ای هستند. شما را راجاع می‌‌دهم به نمایش‌نامه‌ی عاقبتِ قلم‌فرسایی ساعدی که آنجا نشان می‌‌دهد چه‌طور یک دریوزه یا آدم فقیری که به نان شب محتاج است از نویسنده‌ای که داستان‌های پاورقی می‌نویسد باهوش‌تر است. یعنی آن آدم دریوزه بهتر از نویسنده‌ای که فکر می‌کند توده را می‌شناسد شبه‌هنرمند را می‌شناسد، تا حدی که نویسنده‌ی آن نمایشنامه مقابل دریوزه‌ی این نمایش کاملا خلع سلاح است و حرفی برای گفتن ندارد چرا که توده را نمی‌شناسد و فکر می‌کند توده‌ ساده‌لوح و ابله است، درحالی‌که کاملا برعکس است و در قرن بیستم گسترش توده همین را به ما می‌گوید. تا حدی که می‌توان گفت قرن بیستم قرن انفجار توده است.

* آقای گلشیری، شما هم فکر می‌کنید یکی از وجه تمایزهای پوپولیست و غیرپوپولیست را می‌شود بر این مسئله نهاد؟
گلشیری:

عاری بودن از وجوه انتقادی تنها یکی از مولفه­های هنر و ادبیات پوپولیستی است که یوسف هم به درستی به آن اشاره کرد. «معصوم» های هوشنگ گلشیری به خصوص «اول» و «دوم» و همین­طور برخی از داستان­های بهرام صادقی در «سنگر و قمقمه­های خالی» از جمله «قریب الوقوع» و «غیرمنتظره» که فعلاً به یاد می­آورم، نمونه­های مهم ادبیات دهه­ی چهل و پنجاه است که اتفاقاً از آن جنبه­های متظاهرنمای داستان­های رئالیسم سوسیالیستی فاصله می­گیرد. این نوع آثار به طور صریح­الحنی با نگاهی طنازانه یا رعب­آور آن چیزی را که توده در چمبره­اش گرفتار بوده و هست را عیان می­کند.

بگذارید رک بگویم؛ من می­گویم جریان به ظاهر روشنفکری