در روزهای گذشته، بدرفتاری یک پزشک و یک پرستار با یک بیمار خردسال در بیمارستانی در استان اصفهان – امتناعشان از مداوای او به دلیل نا

در روزهای گذشته، بدرفتاری یک پزشک و یک پرستار با یک بیمار خردسال در بیمارستانی در استان اصفهان – امتناعشان از مداوای او به دلیل ناتوانی خانواده‌اش از پرداخت هزینه‌ی درمان – موج کم‌سابقه‌ای از خشم و نفرت در میان مردم برانگیخت و به زودی به توبیخ و تعلیق پزشک و پرستار منجر شد.
سه سال پیش، زورگیری دو جوان از یک رهگذر به خشم و نفرت کم‌سابقه‌ای در افکار عمومی دامن زد، و اعدام آن دو جوان در «پارک هنرمندان» تهران را در پی داشت. دو حادثه، با وجود تفاوت‌های آشکارشان، شباهت‌هایی انکارناپذیر دارند. واکنش‌ها به هردو حادثه با رسانه‌ای شدن آن‌ها – انعکاس آن‌ها در خرده رسانه‌ها (شبکه‌های اجتماعی، یوتیوب، توئیتر، و فیسبوک) و تشدید انعکاس‌ها در رسانه‌های همگانی (خبرگزاری‌های رسمی و شبکه‌های تلویزیونی) – آغاز شد، در اندک‌مدتی به اوج رسید، و به محکومیت و مجازات «مجرمان»، به سرعت و با شتاب کم‌سابقه، از سوی دستگاه دولت منجر شد. به علاوه، در هردو حادثه، تنها روایت رسمی / رسانه‌ای انعکاس یافت: حادثه از نگاه مرتکبان روایت نشد، و آن «گناه‌کاران» فرصتی آن‌چنان که باید برای تشریح – و نه حتا توجیه – گناه خود نیافتند.
در عین حال، این دو حادثه پرسشی مشابه پیش می‌کشند: در حالی که همه‌روزه جرائم بسیاری – به مراتب مهیب‌تر – در سراسر کشور اتفاق می‌افتد، چرا و چه‌گونه بعضی از جرائم نظیر این دو – و نه بسیاری دیگر – با چنین واکنش‌های سراسری مواجه می‌شوند؟ یک پاسخ ساده و البته مستدل می‌تواند همان وجه شباهت اول این دو حادثه باشد: رسانه‌ای شدن. ژان بودریار، فیلسوف و جامعه‌شناس فرانسوی، در آثار متعددی، از جمله کتاب «در سایه‌ی اکثریت‌های خاموش» (۱۹۷۸)، و در مقالاتی مانند «فروپاشی معنا در رسانه‌ها» (۱۹۸۱)، در آغاز عصر رسانه‌ها و دهه‌ها پیش از ابداع شبکه‌های اجتماعی، در این باره هشدار داده بود: در مواجهه‌ها با سیلان رخدادها، توده‌ها و رسانه‌ها هردو در کار تهییج و تقویت یک‌دیگر اند و کار هردو می‌تواند تهی کردن معنای رخدادها از راه پدیده‌سازی و بیش‌انباشته‌سازی این پدیده‌ها از معناهای تشدید و تحریف‌شده باشد، تا آن‌جا که بازنمودهای رسانه‌ای (وانموده‌ها) نسبت خود با حقیقت و با واقعیت را از دست می‌دهند.
روشن است که، بدون رسانه‌ای شدن، بدرفتاری با یک کودک و زورگیری از یک رهگذر به چنین پدیده‌های مهمی مبدل نمی‌شدند، و امواج خشم و نفرت برای عاملانِ این دو حادثه آن‌چنان سرنوشتی نمی‌نوشت. با این حال، رسانه‌ای شدن بیش از آن که چرایی تبدیل حادثه‌ها به پدیده‌ها را نشان دهد، چه‌گونگی آن را نشان می‌دهد. چرایی ماجرا را در روند دیگری باید جست، روندی که به تازگیِ عصر ما نیست، قدمت‌اش به قرن‌ها می‌رسد، و از یک نظر از سازوکارهای پایه‌گذار تمدن و اجتماع بشری است: بلاگردانی. این سازوکاری است که مردم‌شناسان، جامعه‌شناسان، و روان‌پژوهان فراوان به آن اندیشیده یا درباره‌ی آن نوشته‌اند، از جیمز فریزر، انسان‌شناس و اسطوره‌شناس اسکاتلندی، و زیگموند فروید آلمانی، نیای روان‌کاوی، گرفته تا رنه ژیرار، مورخ و منتقد فرهنگی فرانسوی، که با کتاب «خشونت و قداست» (۱۹۷۲) به شهرت رسید، و نظرات نافذی درباره‌ی مفهوم «بلاگردان» و کتاب مشهوری به همین نام (۱۹۸۲) داشت.
بلاگردان یا (به روایت «سفر لاویان» در کتاب مقدس) «بز بخشش» حیوان برگزیده‌ای بود که با قربانی شدنش بار گناهان بنی‌اسرائیل را از دوش آنان بر می‌داشت. بعدتر، این عنوان به استعاره‌ای برای هر فرد منتخب مبدل شد که به تنهایی بار گناهان جامعه را به دوش می‌کشید و با قربانی شدنش اجتماع را از بلایای زمینی و آسمانی – عذاب الهی، عذاب وجدان – نجات می‌داد. بلاگردان، چه گناه‌کار و چه بی‌گناه، به نمایندگی از تمام گناه‌کاران جامعه قربانی می‌شد و، همچون عیسی در مسیحیت، کفاره‌ی گناهان همگان (در مورد مسیح، گناه آغازین انسان) را می‌داد. مجازات بلاگردان، و شدت آن، مناسبتی با گناه احتمالی او نداشت: مجازات می‌شد تا ضمانت کند که جامعه همچنان سالم و هشیار و مراقب است و بعد از این از فساد و ننگ و تباهی معاف می‌ماند. معنای مجازاتش این بود: جامعه از «هر» پلیدی پاک شد، «همه» بخشیده شدند!
در گذر از جوامع ابتدایی به جوامع پیش‌رفته، بلاگردانی عملاً از بین نرفت، بلکه اَشکال پنهان‌تر و پیچیده‌تری به خود گرفت. در جوامع امروزی، بلاگردانی هنوز و هرازگاه، با تمام تشریفات رسمی و رسانه‌ای، برگزار می‌شود تا تهدید مضاعفی را برطرف کند: با بلاگردانی، حکومت یک تهدید بیرونی (سرخوردگی یا سوءظن بیش از اندازه‌ی مردم به نظام حاکم) را برطرف می‌کند، و جامعه یک تهدید درونی (عذاب وجدان ناشی از بی‌تفاوتی یا شریک جرم بودن خود) را. وانگهی، هرچه حکومت تمامیت‌خواه‌تر و جامعه ترس‌خورده‌تر باشد، این نمایش آیینی ضرورت، شدت، و شتاب افزون‌تری می‌یابد. در هر حال، این آیینی است که باید یک حقیقت هولناک را نقاب بزند،