📢زندگی ی خودنوشت کاظم رضا



📢زندگی ی خودنوشت کاظم رضا
@matikandastan

يا گيره‌ي عصا قورت دادگي، يا گره‌ي خود بزرگ‌بيني، يا بزرگيِ بيني، كيسه‌ي غبغب، كيسِ چشم، يا قوزِ ضمير، يا زنگارِ ذوق...

اين‌ها كي هستند؟

زن‌ها، لَچَكي- خديجه خبرچي و رقيه پالاني...

مردها، كَجَكي- فقط سَقَط فروش.
مجله را مي‌بندم. اطلس جانوري را بايد ورق بزنم.

چه قيامتي. هرچه مي‌بينم، از خزنده و گزنده و درنده و چرنده و جونده، در رَوَندِ هجوم‌اند.

اين‌ها «دسته»اند و از بندِ حزم و هراس، رَسته‌اند. اين‌ها «شاخه»اند و با شاخ خارا، از سوراخِ خدعه بيرون جَسته‌اند.

اين‌ها «تيره»اند و شر خيره‌اند. اين‌ها كه به رعد تكيه زده‌اند، «رده»اند. اين‌ها ذي فقارند و بي حد شرارند.

اين سگ‌سانان- با گاله‌ي گشاد و چنگالِ آزاد و پوزِ دراز... اين‌ها، اژدران‌اند- مار جعفري. مار عينكي. مار زنگي...

اين سو، عنكبوت يان: عقرب و رطيل...- آن سو، خيل ذَوشَقَين: زالو و كرم‌هاي گرد و پهن...

اين‌ها بي‌سرند، اين‌ها بي‌پايند، اين‌ها هزار دست‌اند، اين‌ها آدم نمايند... اين‌ها مصروع-رويي تا به اين مرتبه، از چگونهِ گلي سرشته است؟

ممنونم از فلك، با اين همه جنس و نوع و گوه و كَلَك.

در ظرفِ شصت، چطور اين همه، جا شده است؟

همواره و هنوز، از شنيدنِ نام حميت و حقيقت و شرافت و رافت، در آستانِ شصت، شَستِ دست، مقابلِ نگاهم سيخ مي‌شود و پشتم خيس مي‌شود.



چراغِ تن روشن، اما ربط و رباط‌ ها، تباه و تار. چشم داشتم، اما مثلِ كورها، مثل پدرم، زندگي كردم. تصورم از ارض، در طول و عرض، فقط خوبي بود.

ممنونم از پيرمردِ خرازي كه بادُكنك‌هايي از او خريدم و پيش‌اش گذاشتم و به خريدهاي ديگر رفتم. وقتي برگشتم، به جاي بادكنك، بادُگنگ ردم كردم.

ممنونم از مجيد كه آلبوم تمبرم را به خانه‌اش برد تا به پدرش نشان بدهد. وقتي دو روز بعد براي پس گرفتنش رفتم، پدرش سيلي به گوشم زد.

ممنونم از ميم. ت- كه چمدان اماني را از لباس‌هاي نو خالي كرد.

ممنونم از پ- كه از حرصِ ارث، چشمش بينا شد و گذشت از وجه ارسالي كرد.

سپاسگزارم از جيم- كه به موقع و در نهايت ايجاز، معناي حيله را به من حالي كرد.

ممنون از «ميم. نون»- از «الف. جيم» و از «ب. كاف»: غلافِ مردي. لافِ مردمي بودن. چپِ دو آتشه.

من مردم نبودم، چون كلاه كپي سرم نبود.

به خاطرم برگشتم: فقط خوف و خفت- زبوني و بي‌زباني. ممنون از اين همه شكست. كلاه من كجاي معركه است؟-

شب‌ها چپ‌ها بودند. روزها را شب راست مي‌كرد و هميشه هرچه مي‌خواست مي‌كرد.

سپاسگزارم از ستار كه هرچه قول و بول را، از ابتدا تا غايط، فقط با راست آراست.

«بدين وسيله مراتبِ قدرداني خود را اعلام مي‌دارم-» هشت يا هشتاد؟

چقدر پزشك. پشك مي‌انداختند تا ببينند سوادشان يا يادشان با چاقو مي‌آيد يا اره؟ بعد، با چرتكه‌ي صرافان، جان محاسبه مي‌كردند.

از رحمت عذر مي‌خواهم- از مروت، از حميد درايت... كه زمانه امان شان را گرفت و به جاي برآوردنِ مراد، دمارشان را كشيد.

از همه‌ي آن‌ها ممنون كه فقط زبان‌اند و فقط حرف‌اند، و با هر فن و به هر ترفند، همه‌ي عمر، سرم را گرم كرده‌اند.

از همه‌ي كال‌هاي ادبي ممنون و از همه‌ي كالاهاي ادبي، ممنون. ممنونم از نويسندگاني كه تمام عمر، براي ما خانه‌هايي ساختند كه «زيرِ فشار تاريكي له مي‌شدند» و «سرما با سماجت به در و ديوارشان چسبيده بود».

همه‌ي آن‌ها آشنا و محبوب مثلِ عمه‌اند- چون متعلق به عصرِ كسره و فتحه و ضمه‌اند.

پوزش از شيراز. شيخ و خواجه نماد اوست و گلستان، هنوز، كم از يادِ اوست.

از «دال. سين» سپاسگزارم، به خاطر صداقتش. از «ف» به جهتِ طاقتش، از «زاء» در ازاء رفاقتش...

ممنون از آن‌ها كه همواره دستگيرِ مردمان بودند.

از مغول‌ها ممنون، و از همه‌ي آن گروه‌ها كه مغول، معقول پيش‌شان به نظر مي‌رسيد و مي‌رسد، صدبار ممنون.

ممنونم كه در هر جاي جهان، غريبم- در شهرم، غريب؛ با ضريب...

از اين غيورِ نجيب، ممنونم. بيرون از اين‌جا، با پررويي وانمود مي‌شود كه ما دست مان را توي جيب آن‌ها كرده‌ايم. اين‌جا، در وطن،
هر كدام، دست مان توي جيبِ ديگري‌ست. عجيب است، ولي باور مي‌كنم.



در شهرم، همه بسم‌الله‌اند- من- جن‌ام. تا آن‌ها را مي‌شنوم، دور مي‌شوم.

ديواري به اين بلندي ميان عاميان و من، چگونه، از چه خوابي، بلند شد؟

من از گلّه، گاهي دلگير، گاهي هراسان، گاهي منزجر بودم. من از گلّه، گِلِه داشتم. حالا ديگر از آن‌ها ممنونم. حتي از بي‌كله‌هاي گله كه كنارِ سگِ پاسبان، يا زير سايه‌ي شبان، شيرند.

دنيا به كجاها رفت و من بازگشت به خيش كردم و تازه دارم چندپاره و چندباره، چندپاره پارينه سنگك و نان بربريت به دهان مي‌برم.

از همه‌ي نانداني‌هاي ناداني، ممنون.

از ژاك برال پوزش مي‌خواهم كه با خواندن چند رباعي در باب آدم ربايي، آن همه او را ترساندم.

از «لوح»، لُو رفتن فقط يادم مي‌آيد: شماره‌ي 5 (آبان 53)- شماره‌ي 4 (دوره‌ي جديد- اسفند 5