📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
هرستانها وضع بدتر است آدمهایی هستند کتاب ندارند استاد داستان نویسی هستند
هرستانها وضع بدتر است آدمهایی هستند کتاب ندارند استاد داستان نویسی هستند. یک جاهایی سنت براهنی و گلشیری به این شکل فهمیده شده است. زمانی نمیگذرد که شاگردان متعدد این آدم و آن خانم که همدیگر را حمایت میکنند...
مهسا محبعلی؛ میبخشید من نمیفهمم یعنی شما معتقديد این فضا تشدید میشود و مدام دارد تقویت میشود.
بله صد در صد
محمد حسینی؛ ده – پانزده سال پیش، جوانتر بودم علاقمند به ورزش کنگفو بودم و روزی شش هفت ساعت تمرین میکردم. مثل الان هم نبود که اين ورزش فدراسیون اینها داشته باشد. ما هیچ وقت نفهمیدیم چرا آن سالها این ورزش زیرزمینی بود. این ورزش از آنجایی که زیر زمینی بود و شناسنامهی روشنی نداشت خوب معلوم نبود چی به چی هست. مربیاش باید شال بند سبز داشته باشد. میرفتی در یک باشگاهی میدیدی فردی شالبند سبز بسته است، مربي است و بیست – سی تا شاگرد هم دارد. بعد میرفتی در کلاس بعدی میبینی کسی که در کلاس قبلی خط دو اين ورزش را دارد و تازهكار است، آمده شالبند سبز بسته است مربی شده و بیست – سی تا شاگرد هم دارد. حالا حکایت فضای ادبیات ما هم همین است. از آنجایی که جریان شناسنامه ندارد، فضا روشن نیست فردا شاگرد آقا استاد میشود بلبشویی است. بخشی از این بلبوش ناشی از فضای اجتماعی ایران این سالها است، بخشی هم همانطور که مهسا گفت از طرف جریان دولتی هدایت میشود، از طرفي بیارزش شدن کار جدی و خلاق است. این جریان سخیف آدمها را با خودش میبرد، مگر اینکه به ریاضتی ادبی تن دهیم و این مسائل روزمره اهمیتی نداشته باشد و کمر به خلق اثری جدی بست.
نمیدانم تا چه حد با این نگاه موافق هستید که براهنی و گلشیری بیشتر از اینکه در پی خرقهدوزی برای خودشان باشند، در پی این بودند که ادبیات جدیتر و خلاقانهتر به حیاتش ادامه دهد اما من فکر میکنم، این مساله لزوما در مورد دیگرانی که در این سال های فضای ادبیات ایران کارگاه داستاننویسی برپا میکنند صادق نیست، به نظر میرسد این دست رفتارها به تعبیر حافظ برای خرقهدوزی است، قبول دارید ؟
محمد حسینی؛ آره اما در همین هم ریا و تظاهر است. کاش وقتی طرف ابراز ارادت می کند واقعی باشد. بد است این حرفها اما عین واقعیت است. جایی منتقد در نقد کتابي گفت این جز بهترین اثرهایی است که در ده سال اخیر نوشته شده است. آمدیم بیرون سلیقهی این آدم را میشناختم، پرسیدم تو واقعن این کتاب را همینطور که گفتی میدانی؟! جواب داد بگذار دلش خوش باشد. کار به این جوکهای سخیف رسیده است لزومی ندارد اسم ببریم این اتفاقها هر روز دارد به شکلی باز تولید میشود.
خُب مهسا خودت کلاس داستاننویسی گذاشتی و شاگردهايت هم کتاب چاپ کردند، رک دارم میپرسم آیا آن فرایندی که در کارگاه براهنی دیدی تو را به این نتیجه رساند که كارگاه داشته باشی ؟
مهسا محبعلی؛ برای من یک تجربه بود، ببینم چقدر توان دارم ذهنم را طبقهبندی کنم و یک کاری انجام دهم. کاری هم که من کردم این بود که در کارگاهم دوازده داستان ایرانی را انتخاب کردم روی آن داستانها یک وجه را که شاخصتر بود بررسي كرديم و از طرفي روی متن جزء به جزء حرف میزدیم. این شیوهی گلشیری بود.براهنی تئوریک پیش می رفت، بحثم در کارگاه این بود که اول ما داستان خواندن را خوب یاد بگیریم ببنیم دقیقا این خط داستانی را که میخوانی میتوانی آنالیزش کنی یا خیر و تمام اجزاء آن را در بیاوری و توضیح دهید که دارد با این فرایند و ساختار کار میکند، اگر توانستی این کار را بکنی داستان هم میتوانی بنویسی. من گفتم سر کلاسهای آقای گلشیری نبودم اما از داستانهایش بسیار آموختهام. خُب دو سه تا بچهی با استعداد از این کارگاه بیرون آمد. به دلائلی دیگر کارگاهها برپا نشد یعنی اجازه ندادند و من هم کارگاهم را به فضای خصوصی نبردم. درگیر نوشتن بودم. یک دوره که گذشت بهشان گفتم من دیگر چیزی ندارم به شما بگویم واقعن اگر میخواهید داستاننویس حرفهای شوید ميتوانيد سر همهی کارگاههای داستان نویسی که در تهران هست بروید همه را بروید ببینید. از همهی اینها اگر یک جمله یاد بگیریم خوب است و میتوانید در ترکیب اینها یک اثری خلاق رقم بزنید این خوب است اما اینکه بروید بیست سال سر کلاس کسی بنشیند و مرید استاد شوید صورت خوشي ندارد
مثل کارگاه جمال میر صادقی
مهسا محبعلی؛ جمال میر صادقی عزیز استاد همهی ما است و من به جناب میر صادقی خیلی ارادت دارم اما کدام داستاننويس از کارگاه ایشان بیرون آمده است به هر حال خروجی مهم است براهنی و گلشیری هم کارگاه داشتند از آنها چی بیرون آمد اما از کارگاه استاد میر صادقی چه کسانی بیرون آمده است ؟!
محمد حسینی؛ اما فراموش نکنیم بخشی از تربیت همهی ما بر عهدهی جمال میرصادقی بوده است. من ایشان را از نزدیک ندیدم اما با متنهایش به ما بیسار آموخته است با کتاب های تئوری که در حوزهی دا