دیالوگ های ماندگار ۰۶:۰۲ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ عشق تنها چیزی بود که میتونست منو از این زندگی مسخره دور کنه، تنها امید من بود … و تو نابودش کردی The_Family.
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۷:۵۹ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ آن شب که صبح روشن اندامت. از آسمان آینه بر من طلوع کرد. شمع بلند قامت خلوتسرای من از خجلت برهنگی خویش میگریست. من در کنار او. از پرتو طلوع. تو بی خواب میشدم. سر در میان موی تو میبردم. بر سینهی بلند تو میخفتم. تا با تو در برهنهترین لحظههای خویش. محرمتر از تمامی آیینهها شوم. میل هزار سال تو را دوست داشتن. ...
دیالوگ های ماندگار ۱۳:۰۵ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ ▫پروفسور خطاب به لوسی: تمام این دانشی که تو داری من مطمین نیستم که انسانها امادگیش رو داشته باشن ما تشنه قدرت و سود هستیم. با توجه به ذات انسانها دانش تو ممکنه فقط باعث اغتشاش و ناپایداری بشه. 🔹لوسی: این نادانیه که باعث اغتشاش میشه نه دانش.
دیالوگ های ماندگار ۱۲:۲۰ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ بعضیا هستن که تمام عمرشون رو سعی میکنن که رابطشون رو با یه آدم اشتباه درست کنن.. ---
دیالوگ های ماندگار ۱۰:۴۹ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ : والدینم تو ایران به دنیا اومدن. مثل بقیه اومدن اینجا برای آزادی ولی بابام هفتهای ۶۰ ساعت کار میکنه تا راههای فرار از مالیات برای یه دلال میلیونر آثار هنری پیدا کنه. قرضهای ۵ رقمی میکنه تا مدرک آنلاینش رو بگیره. همیشه درباره عالی بودن آمریکا حرف میزنن ولی تو بدهی و کارهایی که هیچوقت نمیخواستن بکنن میمیرن. ...
دیالوگ های ماندگار ۰۶:۲۲ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ ▫تونی: یه روز داشتم یه فیلم ازین یارو «برد پیت» میدیدم. سون! فیلم خوبیه قبلا ندیده بودم؛ اما نصف فیلم رو که دیدم فکر کردم مزخرفه! به من چه این یارو قاتله چه خریه …! اصلا دردی از زندگی من دوا میکنه؟. این شد که خاموشش کردم. روانشناس: خوش بحالت,بجاش چیکار کردی. تونی: رفتم تو حیاط با ذره بین مورچه آتیش زدم. ...
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۶:۴۰ ۱۳۹۴/۰۸/۰۳ آه اگر آزادی سرودی میخواند کوچک، همچون گلوگاه پرندهای،.. هیچ کجا، دیواری فروریخته برجای نمیماند سالیان بسیار نمیبایست دریافتن را،. که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی ست، که حضور انسان آبادانی ست. همچون زخمی همه عمر خونابه چکیده. همچون زخمی همه عمر به دردی خشک تپنده. به نعرهای چشم بر جهان گشوده. به نفرتی از خود شونده …غیاب بزرگ چنین بود. سرگذشت ویرانه چنین بود!. آه اگر آزادی سرودی میخواند کوچک، کوچکترحتا، از گلوگاه یکی پرنده!. آه اگر آزادی سرودی میخواند-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان … کانال دکلمههای رضا پیربادیان. ...
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۶:۳۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۳ گاهیگر از ملال محبت برانمت. دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت.. چون آه من به راه کدورت مرو که اشک پیک شفاعتی است که از پی دوانمت. سرو بلند من که به دادم نمیرسی. دستم اگر رسد به خدا میرسانمت. پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من. تنی نیستی که جان دهم و وارهانمت. دست نوازشی به سر و گوش من بکش. سازی شدم که شور و نوایی بخوانمت. چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب. دارم غزال چشم سیه میچرانمت. ...
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۶:۳۵ ۱۳۹۴/۰۸/۰۳ لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد.. عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد.. ▄ ▄ ▄ می شد که بدانم این خط سرنوشت من. از دفتر کدام شب بسته وام شد؟. اول دلم فراق تو را سرسری گرفت. وان زخم کوچک دلم آخر جزام شد. گلچین رسید و نوبت با من وزیدنت. دیگر تمام شد، گل سرخم! تمام شد. شعر من از قبیلهی خون است، خون من،. فواره از دلم زد و آمد کلام شد. ...
دیالوگ های ماندگار ۱۱:۰۴ ۱۳۹۴/۰۸/۰۳ ▫ ﺍﺻﻮﻝ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻗﻄﺐ ﻧﻤﺎ ﻋﻤﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ اگر ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ سری ﺍﺻﻮﻝ ﭘﺎﯾﺒﻨﺪ ﺑﺎﺷﯿﺪ هرگز ﺭﺍﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﯿﺮﺍﻫﻪ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﯿﺪ.
دیالوگ های ماندگار ۲۰:۳۶ ۱۳۹۴/۰۸/۰۲ بعد از ۵۰ سالگی، اگه صبح بیدار شدی،. دیدی هیچ جات درد نمیکنه،. شک نکن مردی …! ------.
دکلمه های رضا پیربادیان ۲۰:۳۴ ۱۳۹۴/۰۸/۰۲ شبهایی هست که من و دیوارهای خاکستری. دلمان را به آمدن تو خوش میکنیم. شنیدی؟؟ انتظار. صحبت از بی نهایت است. شبهایی هست که نبودنت. مرا به لمس تمام عکسهای تو نزدیکتر میکند. شبهایی هست که بودنم را با نگاهم به سقف خانه میخ میکنم. شنیدی؟؟. صحبت از ذره ذره نیست شدن است. شبها یی هست که پرواز را زیر پوستم حس میکنم. شنیدی؟؟. ...
دکلمه های رضا پیربادیان ۲۰:۳۰ ۱۳۹۴/۰۸/۰۲ خانم! اجازه هست که در قصهای جدید. تصمیمتان عوض شود و عاشقم شوید؟! آخر تو هیچ وقت قدیمی نمیشوی. مانند آرزوی خرید لباس عید. آخر تو.. بگذریم، چه تغییر میکند؟. اوضاع ما دو تا پس ازین مدت مدید. آنروز یادم است زن دستهای تو. بد جور مرد دست مرا کرد نا امید. هی نبض دستهای من آنروز مینشست. هی پلک چشمهای من آنروز میپرید. ...
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۸:۱۰ ۱۳۹۴/۰۸/۰۲ مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند. هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند ناگهان میآید و در سینه میلرزد دلم. هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان میکند. با من از این هم دلت بیاعتناتر خواست، باش!. موج را برخورد صخره کی پشیمان میکند؟. مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرتکش است. هرکسی او را به زخمی تازه مهمان میکند. اشک میفهمد غم افتادهای مثل مرا. چشم تو از این خیانتها فراوان میکند. عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند. ...
دیالوگ های ماندگار ۱۶:۲۰ ۱۳۹۴/۰۸/۰۲ هوگو کاپری:. درست بعد از مرگ پدرم من خیلی این بالا میومدم. تصور میکردم که کل دنیا یه ماشین بزرگه؛ میدونی، ماشینها هیچوقت قطعه اضافی ندارن. اونها همیشه دقیقا شامل قطعاتی میشن که لازمش دارن. پس فکر کردم اگه همهی دنیا یه ماشین بزرگ باشه؛. من نمیتونم یه بخش اضافی باشم. من به دلیلی باید اینجا باشم …. ...
دیالوگ های ماندگار ۱۰:۲۳ ۱۳۹۴/۰۸/۰۲ - میدونی چطور میشه فهمید واقعن کی داری پیر میشی؟. -چطوری؟ - هیچ کس دیگه کلمهی «مرگ» رو دور و برتو بکار نمیبره. ----.
دیالوگ های ماندگار ۰۷:۴۶ ۱۳۹۴/۰۸/۰۲ ما انسانها بیشتر به «داشتن» اهمیت میدهیم، تا به «بودن» … …. -------