جدیدترین نوشته‌ها

مرا کم دوست داشته باش. اما همیشه دوست داشته باش!. این وزن آواز من است:

اگر مرا بسیار دوست بداری. شاید حس تو صادقانه نباشد. کمتر دوستم بدار. تا عشقت ناگهان به پایان نرسد!. من به کم هم قانعم. اگر عشق تو اندک، اما صادقانه باشد، من راضی ام. دوستی پایدارتر، از هرچیزی بالاتر است …مرا کم دوست داشته باش. اما همیشه دوست داشته باش!. مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش-امیلی دیکنسون-دکلمه رضا پیربادیان … کانال دکلمه‌های رضا پیربادیان. ...
  • گزارش تخلف

می‌توانی بروی قصه و رویا بشوی. راهی دورترین گوشه‌ی دنیا بشوی.. ساده نگذشتم از این عشق، خودت می‌دانی

من زمینگیر شدم تا تو، مبادا بشوی. آی! مثل خوره این فکر عذابم می‌داد؛. چوب ما را بخوری، ورد زبان‌ها بشوی. من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم. من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی. دانه‌ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط. باید از این طرف شیشه تماشا بشوی. گره‌ی عشق تو را هیچ کسی باز نکرد. ...
  • گزارش تخلف

چگونه فکر می‌کنی پنهانی و به چشم نمی‌آیی؟. تو که قطره بارانی بر پیراهنم. دکمه طلایی بر آستینم

کتاب کوچکی در دستانم. و زخم کهنه‌ای بر گوشه‌ی لبم. مردم از عطر لباسم می‌فهمند. که معشوقم تویی. از عطر تنم می‌فهمند که با من بوده‌ای. از بازوی به خواب رفته‌ام می‌فهمند. که زیر سر تو بوده است … …. چگونه فکر می‌کنی پنهانی و به چشم نمی‌آیی؟ -نزار قبانی-دکلمه رضا پیربادیان. ...
  • گزارش تخلف

آخریڹ ساعات آباڹ است ….. انارها ترڪ برداشتہ. خرمالوها را چیده‌اند

برگ‌ها دارند ڪف پوش خیاباڹ می‌شوند. زیباتریڹ رنگ آمیزی طبیعت. ومظلوم تریڹ فصڸ ساڸ. و مڹ عاشقانہ تورا. از پائیز خدا هدیہ گرفتم. اهڸ هرجایی ڪہ باشی. پائیزت با مڹ یڪی ست …اگرخرمالوهای دستانت گڸ انداخت. مرا بہ نوبرانہ ای گس مهماڹ کڹ …. مرا بہ نوبرانہ ای گس مهماڹ کڹ …-ناشناس-دکلمه رضا پیربادیان. ...
  • گزارش تخلف

بوسه‌های تو. گنجشککان پر گوی باغند. و پستان هایت کندوی کوهستان هاست

و تنت. رازی ست جاودانه. که در خلوتی عظیم. با منش در میان می‌گذارند. تن تو آهنگی ست. و تن من کلمه ئی ست که در آن می‌نشیند. تا نغمه ئی در وجود اید:. سرودی که تداوم را می‌تپد. در نگاهت همه مهربانی هاست:.
  • گزارش تخلف

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی. اگر سفر نکنی. اگر کتابی نخوانی

اگر به اصوات زندگی گوش ندهی. اگر از خودت قدردانی نکنی. به آرامی آغاز به مردن می‌کنی. زمانی که خودباوری را در خودت بکشی. وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند. به آرامی آغاز به مردن می‌کنی. اگر برده‏ی عادات خود شوی. اگر همیشه از یک راه تکراری بروی. اگر روزمرگی را تغییر ندهی. ...
  • گزارش تخلف

باران کم کم از نفس افتاده‌ی بهار!.. بر پشت بام خانه‌ی من آمدی چه کار؟

حسی برای تازه شدن نیست در دلم. از آسمان ساکت شعرم برو کنار. از دست‌های خشک تو آبی نمی‌چکد. بیزارم از دو قطره‌ی با منت ات، نبار. -. باغی که زیر پای تو پژمرد و دم نزد. اندام زخم خورده‌ی من بود روزگار!. «بر ما گذشت نیک و بد اما …» تو بی خیال. پاییز باش و بعد زمستان، چرا بهار؟. ...
  • گزارش تخلف