هنگامی که می‌خوانیم یا می‌نویسیم، به راحتی از یاد می‌بریم که آغاز این امور، نه واژه، بلکه فریاد است

هنگامی که می‌خوانیم یا می‌نویسیم، به راحتی از یاد می‌بریم که آغاز این امور، نه واژه، بلکه فریاد است. «نه»ی بلندی که در رویارویی با انحرافی که از زندگی انسانی پدید آمده و مسبب آن سرمایه‌داری بوده است سر داده می‌شود: فریادی از ناراحتی، وحشت، خشم و تمرّد.
آغازگاه تأملات نظری، مخالفت، منفیّت و مبارزه است. اندیشه از زهدان خشم بیرون می‌خزد نه از اقامه کردن دلیل، نه از پشت-گرمی-به-استدلال-و- کنکاش-درباره‌ی-رمز و راز-وجود، که تلقی رایج از اندیشمند است.
ما از نفی و ناموزونی شروع میکنیم. ناموزونی می‌تواند اشکال مختلفی داشته باشد: مِنّ و مِن کردن شاکیانه‌ای که درست ادا نمیشود، اشکِ سرخوردگی، فریاد خشونت، غرّش مطمئنانه. یک ناخرسندی، یک سردرگمی، یک اشتیاق، یک نوسان و لرزش حیاتی.
ناموزونیِ ما در تجربه‌های متفاوتمان ریشه دارد. گاهی تجربه‌ای مستقیم مثل استثمارشدن در کارخانه، سرکوب شدن در خانه، استرس در محل کار، گرسنگی، فقر، خشونت یا تبعیض اعمال شده توسط دولت و گاهی تجربه‌ای کمتر مستقیم از طریق تلویزیون، روزنامه‌ها یا کتاب‌ها است که خشم ما را برمی‌انگیزاند.
در جهان، میلیونها کودک در خیابانها زندگی میکنند، این کودکان در برخی شهرها به طرز سیستماتیکی به قتل میرسند و این کشتار تحت عنوان تنها راه پاسداشتِ مالکیتِ خصوصی انجام میشود. در 1988 دارایی 358 شخص ثروتمند، بیشتر از مجموع درآمد سالانه‌ی 45 درصد از مردم جهان(یعنی بیش از 5/2 میلیارد دلار) بود. شکاف میان فقیر و غنی، نه تنها بین کشورها بلکه درون کشورها نیز در حال گسترش است. بازار سهام که سعود میکند بیکاری افزایش مییابد. دانش‌آموزان به دلیل مطالبه‌ی آموزش آزاد به زندان میافتند و این در حالی است که با مسببینِ مصیبتِ میلیون‌ها تن از مردم با احترام رفتار میشود. و اینها که مسئول بدبختی مردم‌اند، القابی همچون ژنرال، وزیردفاع و رئیس جمهور میگیرند. به این لیست همچنان می‌توان افزود.
غیرممکن است روزنامه‌ای را بدون احساس خشم یا رنج ورق بزنید. خودتان میتوانید نمونه‌هایی اینچنین بیابید و درباره‌اش بیاندیشید. خشم ما هر روز تغییر میکند و انبوهی از خشم و غضب بر خشمهای پیشین افزوده میشود.
شاید کمابیش بفهمیم که این امورِ خشم‌برانگیز، پدیده‌هایی منفرد نیستند؛ حس کنیم با هم مرتبط‌اند و اجزای جهانی معیوب هستند؛ جهانی که در برخی مسیرهای پیش روی‌اش به خطا میرود.
مدام مشاهده میکنیم که مردم بیشتری به زندگی کنارِ خیابان میافتند در حالیکه بازارهای سهام رکوردهای جدید میزنند و حقوق مدیران شرکتها به گونه‌ای سرسام‌آور افزایش مییابد، و ما حس میکنیم که خطاها و عیوب این جهان تصادفاً غیرعادلانه نیستند بلکه بخشی از یک سیستم عمیقاً معیوبند. شاید شگفت‌آور باشد که حتی فیلمهای هالیوود اغلب با به تصویر کشیدن جهانی ناعادلانه شروع میشوند امّا شگفت‌آور نیست که بلافاصله میکوشند متقاعدمان کنند که برپایی عدالت از طریق تلاش‌های فردی امکان دارد. عصبانیت ما نه فقط برعلیه رویدادهای مشخص بلکه برعلیه اشتباهاتی کلی‌تر جهت گرفته است؛ این حس از انحراف جهان و مسیرهای اشتباهی است که طی میکند. هنگام تجربه‌ی امور وحشتناک، با ترس از واقعیّت چشم میپوشیم و میگوییم:"این غیرممکن است! نمیتواند واقعیت داشته باشد!". اگرچه به خوبی میدانیم که این اتفاق حقیقت دارد، اما احساس میکنیم از واقعیّتهای یک جهانِ نادرست است.
یک جهان راستین چگونه است؟ ممکن است ایده‌ای مبهم در اینباره داشته باشیم: جهانی عادلانه، که در آن انسان‌ها به مثابه انسان با یکدیگر رابطه داشته باشند نه به مثابه اشیاء؛ جهانی که در آن، خودِ مردم به زندگی شکل میدهند. امّا برای درک امور عمیقاً اشتباهِ جهان کنونی، هیچ نیازی به اطلاع از چگونگیِ آن جهانِ ایده‌آلِ راستین نیست. احساس اینکه جهان ناعادلانه است لزوماً به این معنی نیست که باید تصویری از یک یوتوپیای جایگزین داشته باشیم. این پنداشت که "اگرچه امور کنونی ناعادلانه‌اند، روزی جهانی راستین، سرزمینی موعود و پایانی خوش فرا می‌رسد" لزوماً ایده‌ی رمانتیکی همچون "روزی نیمه‌ی گم شده‌ام را پیدا میکنم" نیست. برای توجیه و تصدیق مخالفتمان با جهانی که حس میکنیم غیرمنصفانه است، نیازی به تضمین یک پایان خوش نداریم.
این نقطه‌ی آغاز ماست: عدم پذیرش دنیایی که میدانیم غیرمنصفانه است، نفی جهانی که احساس میکنیم منفی است. آنچه باید بدان وفادار ماند، همین نکته است.

📍 از مقدمه‌ی کتاب
📖 Change the World Without Taking Power
🖋 John Holloway
ترجمه: وحید میره‌بیگی
#نویسنده_مهمان

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology