❗️ «روانکاوی و سوژه (کوگیتوی دکارتی)» ❗️. ✍ رضا مجد. قسمت دوم …

❗️"روانکاوی و سوژه (کوگیتوی دکارتی)"❗️
✍ رضا مجد
قسمت دوم
#بازنشر



📙موضع گیری فروید در رابطه با ساختار سوژه ی انسانی در تقابل با سنت های فکری ای است که بنا را به آگاه و اراده ورز و قائم بالذات بودن انسان می گذارند، همچنین باید به تفاوت و اختلاف بنیادین فروید با خوانش های آمریکایی یا همان اگوسایکولوژیست ها امثال وینی کات و میلانی کلاین و امثالهم هم اشاره کرد، همان روانشناسی آمریکایی که بنا را بر ایگو یا من نفسانی آگاه می گذارند، آنها من یا ایگو را پاره ی آگاه شخصیت لحاظ می کردند و سعی در جاانداختن آن بودند، این نوعی بدفهمی از نظرات فروید بود، که توسط ژاک لاکان در شعار بازگشت به فروید مورد نقد ریشه ای قرار گرفت.
از منظر روانکاوی فرویدی/ لاکانی ایگو به تمامی آگاه نیست بلکه فقط بخش کوچکی از ایگو آگاه است، فروید در اینجا مثال کوه یخ را می زند که آنچه در بیرون و به شکل کوه یخ دیده می شود، بخش ناچیزی از عظمتی است که بخش بزرگی از آن دیده نمی شود چرا که زیر آب است، این بخش بزرگی که غیر قابل روئیت است همان بخش از ایگو است که تا اعماق ناخودآگاه فرورفته است. چیزی که روانشناسی من آمریکایی بدنبال آن بود تقویت و قوت بخشی به ایگو و تمرکز بر آن بود و آنها فکر می کردند ما هر چه قدر ایگوی قدرتمندی داشته باشیم انسانهای عاقل تر و سالم تری خواهیم بود و بر این اساس از عقل و سلامت تعریف جدیدی ارائه شد، عقل و سلامتی که جایگاهش در ایگو یا من نفسانی است، اما دقیقا این طرز تلقی از ایگو همان نکته ای است که روانکاوی لاکانی با آن سرشاخ می شود، و سعی در تبیین این است که این ایگو چیست؟ و تا چه حد آگاه است؟
پس دوستان باید بدانند که نوع رویکرد روانکاوی فرویدی/ لاکانی به هیچ وجه انسان گرایانه یا اومانیستی نیست، همانطور که ایگوسایکولوژیستی هم نیست، بلکه مواجهه با مجموعه ای مرکز زدوده ای از نیروها و تکانه ها و رانه ها و عواطف است که به شکل خیالی خود را یکدست و منسجم می انگارد. درک انسان از خودش بنا به روانکاوی درک ایدئولوژیک است، یعنی به شکل خیالی متصور است که آگاه و منسجم و یکدست است و توان سلطه برجهان را دارد ولی به واقع این انسان چیزی نیست جز موجودی دوشقه و شکاف خورده بین دوعرصه و ساحت، مجموعه ای از تصادم و تضارب نیروها.📙




@Kajhnegaristan