همون جور که قرار گذاشتیم در پست امروز به بحث مالیات بر ثروت بر اساس نوشته‌ای از Saez و Zucman می‌پردازیم

همون جور که قرار گذاشتیم در پست امروز به بحث مالیات بر ثروت بر اساس نوشته ای از Saez و Zucman می پردازیم.

مالیات بر ثروت نوعی از مالیات است که بر ارزش کل و یا بخشی از دارایی های فرد وضع می شود. در این نوع مالیات بر خلاف مالیات بر انواع درآمد (شامل مالیات بر دستمزد و یا مالیات بر سود سرمایه) و یا مالیات بر کالا و خدمات (مانند مالیات ارزش افزوده و یا مالیات بر فروش) مستقل از این که آیا از سرمایه استفاده شده است یا خیر هر ساله درصدی از ثروت فرد به عنوان مالیات پرداخت می شود.

مثلا در پروپوزال خانم وارن هر ساله 2 درصد از ثروت افرادی که مجموع ثروتشان بیش از 50 میلیون دلار است (مستقل از میزان درآمد حاصل از آن) به عنوان مالیات بر ثروت پرداخت می شود. در پروپوزال ایشان این نرخ برای ثروت بیش از یک میلیارد دلار 3 درصد است. در پروپوزال آقای سندرز نرخ مالیات بر ثروت از 1 درصد برای ثروت بیش از سی و دو میلیون دلار شروع می شود و تا هشت درصد برای افراد با ثروت بیش از ده میلیارد دلار افزایش پیدا می کند.

مثال مالیات بر ثروت در مالیات های مذهبی زکات بر طلا و نقره (یا بر کل اموال منقول بر اساس برخی نظرات) است که در آن 2.5 درصد طلا و نقره بالاتر از حد نصاب باید به طور سالیانه پرداخت شود.

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

محاسبات سائز و زوکمن می گوید که درآمد حاصل از سیاست پیشنهادی وارن و سندرز در حدود سالی 150 تا 200 میلیارد دلار در سال (کمتر از 5 درصد کل درآمدهای مالیاتی دولت آمریکا) خواهد بود. اما به نظرم دلیل اصلی سائز و زوکمن در حمایت از این سیاست تاثیر آن بر کاهش نابرابری در جامعه (و نه صرف درآمدزایی این مالیات) است. در واقع تغییرات نظام مالیاتی آمریکا از سالهای 1980 به بعد منجر به آن شده است که نرخ موثر مالیاتی که 0.1 درصد بالایی جامعه می پردازند حتی از نرخ موثر میانه ی آمریکایی هم کمتر است. این در حالی است که در سال 1960 (و به طور کلی در دوران طلایی رشد آمریکا) نرخ موثر مالیاتی این گروه در حدود دو برابر میانه ی آمریکایی بوده است. به عبارت دیگر آنها به این نوع از مالیات به عنوان راهی برای بازسازی پروگرسیو بودن نظام مالیاتی (پرداخت نرخ بالاتر مالیاتی توسط افراد با درآمد بیشتر) و در نتیجه کاهش نابرابری نگاه می کنند.

اما مالیات بر ثروت در بسیاری از کشورهای اروپایی تجربه شده است و اکثر این تجربه ها چندان موفقیت آمیز نبوده است تا حدی که بسیاری از این کشورها در نهایت از این نوع مالیات صرف نظر کرده اند. اما سائز و زوکمن عنوان می کنند که دلیل این امر ایراد در جزئیات طراحی بوده و نه اصل ایده ی مالیات بر ثروت. به طور مثال آنها عنوان می کنند که این مالیات را باید:
1- فقط برای سطوح بسیار بالای ثروت وضع کرد تا هم از حمایت اجتماعی بر خوردار باشد و هم هزینه های اجرایی آن اندک باشد
2- باید فراگیر باشد و همه ی انواع ثروت را شامل شود تا باعث تخصیص غیر بهینه سرمایه به انواعی از سرمایه که شامل مالیات بر ثروت نیست نشود.
3-باید بر پایه ی یک بستر اطلاعاتی دقیق و موثر باشد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

در اینجا می توانید اسلایدهای سائز و زوکمن راجع به موضوع مالیات بر ثروت را ببینید:
https://eml.berkeley.edu/~saez/saez-zucmanBPEA19slides.pdf
(به طور خاص اسلایدهای 12، 18 و 28 بسیار جالب است)
و در اینجا هم اصل نوشته ی آنها را:
https://eml.berkeley.edu/~saez/saez-zucmanBPEAsept19.pdf
و در اینجا یک شبیه ساز بسیار ساده را می توانید ببینید که در آن می توانید پارامترهای دلخواه خود را وارد کنید و میزان درآمد حاصل از آن را بیابید.
http://wealthtaxsimulator.org/simulator_app/
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

یکی از درس های اصلی این اتفاق برای من مشاهده فرآیند تبدیل یک ایده به یک پیشنهاد سیاستی و تلاش برای اجماع سازی پیرامون آن است. کاری که در دوره اوباما Jon Gruber انجام داد و منجر به بیمه همگانی اوباما شد.
این کار ترکیبی است از:
1- مطالعات تئوریک و تجربی دقیق پیرامون موضوع
(و علی الخصوص استفاده بسیار جدی از داده ها برای اندازه گیری ابعاد مساله و تاثیر سیاست پیشنهادی)
2- عرضه ی نتایج به ساده ترین شکل ممکن در قالب نمودارها و شبیه سازهایی بسیار ساده.
3- موقعیت شناسی و عرضه ی این نتایج به سیاسیون در زمان مناسب در عین حفظ استقلال علمی خود.