انقلابمان را دزدیده اند برای بازگشتش تلاش می کنیم! تمام مطالب منتشره در کانال مورد تایید نیست و گاهی تنها برای هم افزایی و ایجاد فضای آزاد اندیشانه انتشار میابد. ادمین: @WT_XT


🔻مرداد تلخ شصت و هفت.. شبهای مرداد شصت وهفت؛ فقط شبهای گرم یک تعطیلات تابستانی نبود

آنروزها هنوز یازده سالم تمام نشده بود. چند سالی می‌گذشت از آن عصر زمستانی که پدرم جایی نزدیکی‌های کانال ماهی که مشهور به سه راه مرگ بود جاماند و دیگر برنگشت …یک ماه قبل از مرداد شصت و هفت، تقریبا تمامی دوستان پدرم که روزگاری همرزمش بودند و همیشه هوای خانواده ما و بقیه شهدا را داشتند، در آبهای جزایر مجنون؛ جایی به نام پد خندق، یا اسیر شده بودند یا هم پیکرهایشان برای همیشه در آب‌های هور جا مانده بود و شبها تقریبا از تمامی خانه‌های شهر کوچک ما صدای شیون می‌آمد …یکی از روزهای گرم مرداد شصت و هفت، همراه با مادرم کوپن‌های اعلام شده‌ی روغن و قند را برداشتیم و راه افتادیم سمت خیابان سینما، مثل همیشه صف شلوغ بود. سبد قرمز رنگ را دستم گرفتم و کنار مادرم در صف ایستادم. صحبتهای همه زنهایی که در صف ایستاده بودند حمله‌ی منافقین به مهران بود. می‌گفتند شهرهای ایلام یکی یکی دارد سقوط می‌کند و به هر شهری که می‌رسند یارانشان که در زندانها هستند به آنها می‌پیوندند، زنها در حالی که ترس را می‌توانستم از لابلای کلماتشان بفهمم آهسته به هم می‌گفتند، به هر شهری می‌رسند پاسدارها و خانواده‌های شهدا را سر می‌برند. ...
  • گزارش تخلف

🔸 میگویند روزی امیرڪبیر ڪه از حیف و میل شدن سفره‌های دربار به تنگ آمده بود به ناصرالدین شاه پیشنهاد ڪرد ڪه برای یک روز آنچه رعیت م

سر آشپز دستور تهیه مواد زیر را به تدارک‌چی برای ماست خیار شاهی داد:. ✦ ماست پر چرب اعلا. ✦ خیار قلمی ورامین. ✦ گردوی مغز سفید بانه. ✦ پیاز اعلای همدان. ✦ ڪشمش بدون ‌هسته. ✦ نان دو آتیشۀ خاش‌خاش. ✦ سبزی‌های بهاری اعلا و …. ناصرالدین شاه بعد از اینڪه یک شڪم سیر ماست و خیار خورد به امیرڪبیر گفت رعایای پدرسوخته چه غذاهایی میخورند ما بی‌خبریم، اگر ڪسی از این همه نعمت رضایت نداشت فلڪش ڪنید!! ...
  • گزارش تخلف

…. 💕بسم الله الرحمن الرحیم💕.. اواسط مهر ماه سال ۶۵ بود

در مشهد مرخصی بودم. در مسجد امام سجاد (ع) مجلسی برای گرامی‌داشت شهدای واحد تخریب لشکر ۲۱ امام رضا (ع) بر پا بود. فریاد بچه‌ها که اوج گرفت اهالی محل هم به میان بچه‌ها آمده بر سر و سینه زدند. بعد از مراسم وقتی چای و میوه پخش می‌کردند مجلس را از نظر گذراندم. مطمئن بودم بار دیگر که به مسجد سجاد می‌آیم خیلی از این بچه‌ها در بین ما نیستند. در همین گیر و دار تکان دهنده از طرف مسئولان لشکر و تخریب توی مسجد پیچید: (مرخصی‌ها همه لغو شده پس فردا صبح همه باید در راه‌آهن تجمع کنیم و به برویم کار خیلی جدی و فوری است و هیچ عذری هم پذیرفته نیست.). پچ‌پچ بین بچه‌ها آغاز شد که حتما است. فردا خداحافظی با خانواده و کارهای مشهد را تمام کردیم. شب هم وقتی برای خداحافظی با امام رضا رفتیم، همه جمع بودند و با چشمی گریان و سینه‌ای سوزان، به پنجره‌های ضریح چنگ انداخته از امام رضا طلب حاجت می‌کردند؛ طلب غفران، طلب سعادت و در یک کلمه طلب! ...
  • گزارش تخلف

«باران». از دست باران دلخورم، دیشب نبارید. دیشب نه باران آمد و نه ماه تابید💐

با اینکه ابری بود و بغضی در گلو داشت. آسوده‌تر از مردم این شهر خوابید💐. یا شاید اصلا وقت باریدن که آمد. شرمنده شد وقتی که چشمان مرا دید💐. یک لحظه حس کردم صدا آمد به گوشم. گویا به احوال من دیوانه خندید💐. باران نمی‌بارد نبارد، اشک من هست. تا میشود بابونه و مریم بکارید💐. اینجا بهای خاک باران خورده چند است؟. ...
  • گزارش تخلف