✅ من، پانی جون و داربی. مرتضی قدیمی | بی قانون

✅ من، پانی جون و داربی
مرتضی قديمی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon

خانم منشی فرم سنجش مدرس را آورده تا قبل از آمدن پانی جون پر کنیم. وقتی داشت برگه‌ها را توزیع می‌کرد گفت لطفا با صداقت کامل تیک بزنید. برگه سیامک را که می‌داد گفت خصوصا شما آقا سیامک که هم اهل تیک هستید هم تاک. بعد هم زد زیر خنده از چیزی که گفته بود و ما متوجه منظورش نشدیم. مازیار که آرایشگر است و آمده تافل بگیرد برود کانادا به خانم منشی گفت دارید تمرکز در صداقت ما را به هم می‌ریزید. خانم منشی که انتظار نداشت با او چنین برخوردی شود گفت شما مراقب باش یه وقت قیچیتون نره تو چش و چال مردم با این اعصابتون. یه کمی گل گاوزبون بخوردید برای تمرکز خوبه. خداییش خوب به مازیار گفت تا همه بخندیم. خانم منشی که دید از این برخوردش استقبال کردیم رفت رو دور و گفت: نه جدی میگم. شما که نمیتونی تمرکز کنی یه وقت با تیغ شاهرگ مردم را نزنی تلف بشن! اصلا با این بی‌تمرکزی یه وقت سشوار را نکنی تو حلق مردم، تو را به خدا مراقب باش.
مازیار که از حرف‌های خانم منشی کلافه شده بود، موبایلش را در آورد و گفت خانم عزیز من آرایشگر کلی از بچه‌های استقلال و پرسپولیس هستم. قبل داربی هم قراره حداقل پنج تاشون بیان پیش من.
خانم منشی با دیدن عکس‌های فوتبالیست‌ها تو گوشی مازیار ماجرای فرم سنجش و تمرکز را فراموش کرد و گفت: واقعا؟ چه جالب. کاش می‌شد من هم اونجا باشم. بعد رو کرد به سیامک و گفت آقا سیامک شما پرسپولیسی هستید؟ سیامک لبخندی زد و گفت خانم محترم فحش ندید لطفا. پرسپولیس هم شد تیم؟
وقتی سیامک این حرف را زد، سودابه که پرستار است و او هم قصد دارد برای کانادا اقدام کند گفت آقا سیامک الان یعنی ما كه پرسپولیسی هستیم چی؟
سیامک به هیکل بدنسازی‌اش فرمی داد و با لبخند گفت: شما تاج سری. صحبت پرسپولیس و استقلال داغ شد تا فرم‌های نظرسنجی را که باید قبل از آمدن پانی جون پر می‌کردیم، فراموش شود.
چند دقیقه بعد، پانی جون مثل هرجلسه که نمی‌دانم چرا این‌قدر انرژی دارد، وارد کلاس شد و گفت:
hello everybody. sorry I’m late. open your book please.
بعد به خانم منشی که همچنان کنار در ایستاده بود نگاه کرد و سرش را تکان داد که خب چرا نمی‌روی؟
خانم منشی هم کم نیاورد و گفت:
I am waiting.
پانی جون هم گفت:
waiting for what?
خانم منشی که توضیح ماجرا برایش کمی سخت بود، بی‌خیال انگلیسی صحبت کردن شد و گفت ببین عشقم چون جلسات آخر ترم شده بچه‌ها باید نظر بدن شما چقدر خوب بودی یا نه. من هم منتظر نظرشون هستم.
پانی جون متوجه منظور خانم منشی که به بدترین نحو ممکن موضوع را مطرح کرد نشد تا رو به ما کند و بپرسد:
ok. How good was pani?
ما که شوکه شده بودیم، نمی‌دانستیم دقیقا چه باید بگوییم؟
پانی جون وقتی با سکوت ما مواجه شد، رو به سیامک کرد و گفت:
How good was pani, siyamak?
سیامک خودش را جمع و جور کرد و گفت:
you are the best, pani joon
همین سوال را از باقی بچه‌ها پرسید و تقریبا همه جوابی شبیه جواب سیامک را دادند. آخرین نفر من بودم و از من هم پرسید تا بگویم:
I love you pani joon. you are the best teacher I have ever seen.
پانی جون به این جمله من لبخندی زد و بعد به خانم منشی نگاه کرد و پرسید:
finished?
خانم منشی که تا آن لحظه چیزی نگفته بود و فقط نظاره‌گر ماجرا بود گفت: ببین عشقم شفاهی نمیشه. باید اون برگه‌ها را پر کنند.
پانی جون که حالا متوجه ماجرا شده بود، چهره‌اش در هم رفت و گفت:
oh. why didn’t you do this before the class?
خانم منشی که اوقات تلخی پانی جون برایش مهم نبود گفت اتفاقا قبل کلاس اومدم انجام بدم عشقم. ولی صحبت داربی گل کرد و نشد. بعد هم در ادامه پرسید راستی شما استقلالی هستی یا پرسپولیسی پانی جون. پانی جون را جوری گفت تا پانی جون متوجه شود حالا آمریکا به دنیا اومدی فکر نکنی خبری هست‌ها. این را چند جلسه پیشتر وقتی آمده بود بگوید ترم بعد هم پانی جون حضور دارد گفته بود و حالا هم متوجه شدیم قصد دارد همین احساس را منتقل کند.
پانی جون که از وضعیت موجود کلافه شده بود بی‌خیال انگلیسی صحبت کردن شد و گفت ببخشید خانم منشی اگر اجازه بدید کلاس را شروع کنم. خانم منشی چاره‌ای جز رفتن نداشت و گفت باشه عشقم مزاحم نمیشم، بمونه بعد کلاس.
بعد از رفتن خانم منشی طبق روال هر جلسه باید کمی درباره مسائل روز گپ و گفت می‌کردیم.

بقیه در ادامه 👇👇👇👇👇👇👇