داستانهای روزنامه طنز بی قانون
چه کسی از هیدتوشی ناکاتا میترسد؟. جابر حسینزاده | بى قانون
چه کسی از هیدتوشی ناکاتا میترسد؟
جابر حسينزاده | بى قانون
@bighanooon
قسمت پنجم
خسرو، مهندس تجربی قالتاقِ تراکمباز بیهوش افتاده بود وسط سالن پذیراییِ یکی از واحدهای بلوک A5 اکباتان و زن وبچهاش قرار نبود حتی تا یک هفته بعد هم نگران شوند بسکه به بهانه سفر ناگهانیِ کاریِ یهویی، عادت داشت بپیچاند و دوتایی و حتی یک وقتهایی سهتایی سر دربیاورد از ویلای رامسر و کلاردشت و کردان. هیدتوشی ناکاتا هم با پاهای لرزان ایستاده بود روبهروی بانوی بادبزنبهدست و نمیدانست سران حزب لیبرال دموکرات ژاپن چه خوابهایی برایش دیدهاند. قرار بود پس از انتقال هیدتوشی به ژاپن و مساعد شدن اوضاع روحیاش پیشنهاد نامزدیِ ریاست حزب را آرام آرام و بدون درد حالیاش کنند. بانوی بادبزنبهدست با آن دهانِ به اندازه کوچک و چشمهای اثیری و متانتِ شرقیاش از هیدتوشی پرسید برای چه آمده ایران؟ هیدتوشی هم ماجرای ایمیلِ ناشناس و جستوجو برای برادر ناتنی و مواجه شدن با خسرو را یکنفس گفت و ناگهان فشارش افتاد و دو زانو نشست زمین. بانو اول خوشش آمد ولی بعد که فهمید طرف فشارش افتاده، بادبزناش را نیمدور چرخاند توی هوا و یکی از اعضای هیات دونپایه که قطار شده بودند پای دیوار، رفت سمت آشپزخانه آبقند بیاورد. عضوِ دون پایه حزب توانست از پنجره آشپزخانه تعدادی آدم تیرهپوست را ببیند که توی پاگردِ پله فرار تجمع کرده بودند و تیرگیِ بیش از حد دور چشمهایشان بدجور مشکوک میزد. عضو دونپایه بین گزارش دادن این مورد مشکوک و اجرای دستورِ تهیه آب قند، دومی را انتخاب کرد و وقتی با لبخند و کمری نود درجه خم شده لیوان را به هیدتوشی تعارف کرد صدای شکستن درِ انباری پیچید توی سرش. پاکستانیهای عجول همگی با هم ریختند توی خانه و قبل از آنکه بتوانند انگشتشان را روی ماشه فشار بدهند بانوی بادبزن به دست نارنجکی دودزا انداخت روی زمین و اشاره ظریفی کرد به طرف پنجره و خودش خیلی ناز شیشه دوجداره را با یک مواشیگری شکست و به عنوان اولین نفر پرید بیرون و پشت حصارها گم شد. پاکستانیها هم به دنبال ژاپنیها که خسرو و هیدتوشی را روی دوششان حمل میکردند، از پنجره پریدند پایین. چند دقیقه بعد ژاپنیها با دو ماشین در حال فرار بودند و پشت سرشان پاکستانیها تا کمر از ماشینشان آمده بودند بیرون و توی سر و صدای ترقه و نارنجک چهارشنبهسوریِ مخوفِ شهرک اکباتان، تیراندازی میکردند سمت ژاپنیها. هیات دونپایه ژاپنی دونفر دونفر افتاده بودند روی ناکاتا كه احیانا گلوله بهش نخورد. خسرو را هم مثل عروسک پارچهای چپانده بودند توی فضای شیشه عقب ماشین. ژنرال آفتاب اختر، ريیس سازمان اطلاعاتی آیاسآی شخصا نشسته بود پشت فرمان و زیر لب تندتند فحش میداد به نمایندگان پخمه کنگره آمریکا که حدس زده بودند ژاپنیها آمدهاند تهران برای خریدن موشک و کلاهک هستهای و برای اینکه روابطشان با ژاپن خراب نشود، پاکستانیها را مامور کرده بودند جلوی این کار را بگیرند. یکی از اعضای تیم اطلاعاتی پاکستان، با تمرکزی فوقالعاده و با الهام از فیلمهای بالیوودی که از بچگی عاشقشان بود، لاستیک عقب ماشین ژاپنیها را نشانه گرفت و همانطور که همه انتظار داریم، ماشین بلافاصله چپ کرد و رفت توی پیادهرو وسط یک عده پسر نوجوانِ ابروبرداشته که صندوق عقب ماشین را زده بودن بالا و داشتند به شکل چندشآوری دو به دو جلوی هم بندری میرقصیدند. پاکستانیها هیدتوشی و خسرو را از توی ماشین کشیدند بیرون و توی فضای سوررئال و قاراشمیشِ چهارشنبهسوری چندتا تیر هوایی شلیک کردند و سوار شدند و رفتند.
ادامه دارد . . .
ژنرال آفتاب اختر اولین کسی بود که ایده برگزاری مرتب و تاحدی قانونمندِ کودتا به جای انتخابات را به مجلس ملی پاکستان ارائه داد. ژنرال در این طرح با جمعآوری اسنادِ کودتاهای انجام شده در تاریخِ نهچندان بلندِ پاکستان، پیشنهاد داد هر پنج سال یکبار ترورهای محدودی در ارتش انجام شود و پس از تعیین ريیسجمهور آینده، تانکها و سربازان بریزند توی خیابان و ريیسجمهور قبلی به اتفاق کل وزرا و نمایندگان مجلس و قضات دادگستری را دستگیر کنند. اینطوری در مصرف کاغذ برای جمعآوری رایِ جمعیتِ رو به ازدیاد و فلفلخورِ پاکستان هم صرفهجویی عظیمی انجام میشد. طبق برآورد ژنرال، هزینه کاغذها و حقوق مسئولان رایگیری به اضافه هزینههای ناشی از زد و خوردها و عملیات انتحاری و درگیری پلیس با معترضان همیشگی، مجموعا به اندازه جنگ جهانی دوم برای کشور هزینه برمیداشت. آن دسته از نمایندگان مجلس ملی که در جوابِ پیشنهاد ژنرال معتقد بودند ایشان حسابی آب بسته توی آمار و دارد دروغ میگوید،