✅ نیریش و میل: استخر باغمون در انتظارش. علیرضا کاردار | بی قانون

✅ نیریش و میل: استخر باغمون در انتظارش
علیرضا کاردار | بی قانون

@bighanooon
@DastanBighanoon


«نیریش و میل» چیز خارق‌العاده‌ای نیست، همان لیموشیرین است که برعکس شده. لیموشیرین اول شیرین است و به مرور تلخ می‌شود، ولی «نیریش و میل» زن و شوهری هستند که اولش تلخند و آخرش شیرین.
«نیریش» گفت: «صداشو کم کن! باز داری از این کلیپ های مسخره بازی می بینی؟» «میل» خندید و گفت: «مسخره بازی چیزه، توهین نکن. صحن علنی مجلسه! عالیه ها، بیا ببین! اوه نه... نیا! این چه کاری بود اینا کردن؟!» نیریش یک بشقاب میوه آورد و روی میز گذاشت و گفت: «دیدمش، ماساژ قلبه! ولی نگاه کن حجم اینترنت رو برای چه چیزهایی حروم می کنه ها! به جاش دو تا فیلم و سریال خارجی دانلود کن تا هنوز فیلتر و تحریم ها همین تنها سرگرمی مون رو هم ازمون نگرفتن.» «میل» با تعجب نگاه کرد و گفت: «همین فقط؟» نیریش گفت: «نه، فقط همون! منظورت چیه؟» میل گفت: «اون همه میوه خریدیم دیروز، فقط همین یه خوشه انگور؟ اصلا انگور نخریده بودیم که!» نیریش خندید و گفت: «انگور رو همسایه آورده، بقیه میوه ها هم گرون بودن، گذاشتم برای وقتی که مهمون اومد.» میل اخمی کرد و گفت: «خیلی هم که مهمون میاد خونه مون. من که می دونم آخرش کپک زده هاشو به خورد خود بدبختم میدی. حالا کدوم همسایه انگور آورده؟» نیریش با چشمش به بالا اشاره کرد و گفت: «اینا، گفت از باغمون براتون چیدیم!» میل چشم هایش گرد شد و گفت: «باغشون؟ چه غلطا! تا دیروز که می گفتیم بیاین سهم نظافت راه پله ها رو بدین، خودشون رو می زدن به نشنیدن و از کنار دیوار بالا و پایین می رفتن که از لای نرده ها نبینیمشون، حالا باغ خریدن و باغشون به محصول هم رسیده؟!»
نیریش پشت چشم نازک کرد و گفت: «مردهای مردم عرضه دارن، تلاش می کنن و از موقعیت هایی که به دست میارن استفاده می کنن تا برای زن و زندگی شون شرایط لاکچری فراهم کنن.» میل پقی زد زیر خنده و گفت: «میشه این جوری هم به قضیه نگاه کرد که شاید هم مردهای مردم دزدن و بانکی، موسسه ای، صندوقی چیزی زدن و یک شبه به مال و منال رسیدن. یا شاید اون قدر نمی خورن که چیزی پس ندن و حتی از پول شارژ ساختمون هم فرار می کنن و یه زنی هم تو خونه دارن که ولخرجی نمیکنه و براشون پول پس انداز می کنه و هواشون رو داره تا به اینجا برسن!»
نیریش پوزخندی زد و بشقاب میوه را از روی میز برداشت. میل با تعجب پرسید: «اونو کجا می بری؟» نیریش گفت: «ولخرجی بسه، از الان دیگه می خوام برات پس انداز کنم.» میل گفت: «خب الان سیب و انگور به چه کاری میاد؟» نیریش لبخند موذیانه ای زد و گفت: «سیب رو مربا می کنم، انگور رو هم سرکه میندازم، ببر سر کارت بفروش، پولدار بشی، بعد بیای برام باغ بخری!» میل چشم هایش برقی زد و گفت: «یه باغی می خرم که علاوه بر درخت انگور، استخر هم داشته باشه...» نیریش هم لبخند زد و گفت: «پس استخر باغمون در انتظار همسایه بالایی مون!» و مودم را خاموش کرد.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)

👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon