داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ احوالات کوچه خوشحال شرقی:. ۳ - کرم از درخت نیست یا از ماست که بر ماست. امیرقباد | بی قانون
✅ احوالات کوچه خوشحال شرقی:
۳ - کرم از درخت نیست یا از ماست که بر ماست
امیرقباد | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
در این فکر لول شده بودم که: روبهروکِشی چی داره که چنین در حالت اینها شادمانی آفرینه؟ که دوست نادون روبهروکِشندهمون به عربدهای فکرم رو بخار کرده و میگه: اینوری خمار شو چپول.
رو کردم به مردک دست دراز کُرکو، میگم: حالا نمیشد طور بهتری روبهروکِشی کنین؟ میگه: ببین! تازه معلوم نیست دعای کی دنبالت بوده، این طور گیر آدم خوبای ماجرا افتادی.
الان اگر تو «مراد ایام شمالی» بودی، داشتن زیر و روکِشی میکردن. میگم: این اطراف «قباداحوال میانه» هم دارین؟ میگه: سریال زیاد میبینی بلا؟ شهرزاد و فرهاد و قباد و... میگم: ای داد و فریاد و لاستیک کم باد و...! رفته یه سر کرده تو کار یارو؛ ببینه روبهروکشی به کجا رسیده. میگه: ولی شانس آوردیم نیمرخ کشی نداریم. با این قیافه نصف دماغ و سه چهارم چونهات جا نمیشد. میگم: باز که از روی ظاهر قضاوت کردی؟ میگه: الان شما بیا دماغت رو از باطن قضاوت کن عمو ببینه.
دیدم راهی نداره توصیف رو بچسبونم به قضاوت.
یه دست به دماغ کشیدم که ابعاد قضیه یه بار از طول دستم بیاد. میگه: حالا نمیخواد تیزش کنی. همینجوری هم به اندازه کافی بُرندهاس. دستت رو بنداز این بابا روبهروت رو بکشه که تموم شه تا تموم نشدیم. کلافهمون کردی. صبح بهار توی این هوای دو الی پنج نفره، من اموراتم رو باید با تو کِنسِ اشتباهی و این کج دستِ کُندکِش تلف کنم. میگم: به موت قسم اگه راضی باشم. اصن بذار من برم شما به رفتارای بهاریت رسیدگی کنی. میگه: حالا دیگه؟ میگم: بهار رو هر وقت از آب بگیری تازهاس. میگه: بهار وقتی بود که ما رو با لودگیت ملول نکرده بودی. میگم: آخه من تا حالا این فرم روبهروم کشیده نشده. استرس دارم. میگه: استرس نداره عمویی.
یارو ناگهان یه کش به خودش داد و گفت: کشش تمومه. این اجرت ما رو بدین. کرکو میگه: چرا به من نگاه میکنی. با توئه غریبه. میگم: من؟ مگه من گفتم روبهرو کشی کنی؟ خودت رفتی این یارو رو آوردی. میگه: هر جا قاعدهای داره. میگم: آخه این قاعده یهجوری تو چشم و چال منه الان. یارو میگه: بده بریم بابا. میگم: نقد؟ میگه: خرت از پل گذشته حالا تازه میگی نقد؟ میگم: والا خر من همین سر پل شاتون زده موتورش. به روی پل نرسیده هنوز. کو پل؟ کو عبور؟ گذشتهها گذشته. بگذر ز من نا آشنا چون از تو من دیگر گذشتم. دیدم رفت. میگم: حله یعنی؟ یه طور بدی چپچپ نگام کرده، میگه: حل؟ این تازه سر سواله. رفت انبر بیاره.
ولی خوبیش اینه انبر دیگه استرس نداره؛ درد داره.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon