داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ لبهای تزریقی خانم منشی. مرتضی قدیمی | بی قانون
✅ لبهای تزریقی خانم منشی
مرتضی قديمی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
پانی جون از شرایط پیش آمده در خاورمیانه و جنگ، اعصابش خرد است و برای اولین بار یک کلمه را که با حرف «اف» شروع و در اغلب فیلمهای آمریکایی بارها و بارها تکرار میشود، به زبان آورد.
بله همان. چشمهای سیامک و من و تقریبا همه بچههای کلاس که پانی جون را بسیار بسیار مودب دیده بودیم به قاعده یک نعلبکی باز میشود تا خود پانی جون متوجه شود مرزی را جابهجا کرده است و بگوید:
- I am so sorry but I hate war.
«من از جنگ متنفر هستم» را چند بار با صدای بلند یا بهتر است بگویم با جیغ گفت تا همه کپ کنیم.
صدای جیغهای پانی جون باعث شد تا خانم منشی آنقدر که بتواند داخل را ببیند، در را باز کند و از همانجا نظارهگر باشد.
بعد که به نظر کمی آرام شد گفت:
- There is a famous quote about war.
“I have seen war. I have seen war on land and sea. I have seen blood running from the wounded. I have seen men coughing out their gassed lungs. I have seen the dead in the mud. I have seen cities destroyed. I have seen 200 limping, exhausted men come out of line—the survivors of a regiment of 1,000 that went forward 48 hours before. I have seen children starving. I have seen the agony of mothers and wives. I hate war.”
بعد رو کرد به ما و پرسید میدونید این جمله را کی گفته؟
سیامک پیشدستی کرد و گفت چارلی چاپلین به دخترش؟ پانی جون سرش را به علامت نه تکان داد.
خانم منشی که حالا در را کامل باز کرده بود با یک لبخند بزرگ با لبهای بزرگتر شدهاش پس از تزریق اخیر گفت: جواهر نعل لهرو؟ پانی جون برای او هم سر تکان داد که یعنی نه و در ادامه هم گفت:
- his name is Jawaharlal Nehru not Jawahanlal Lehru.
خانم منشی همان لبخند را زد و گفت من همیشه اینرو اشتباه میگم. همین الان برم و برگردم باز هم مطمئن نیستم لعل نهرو یا نعل لهرو. وقتی که لبخند نمیزند انگار که سمت راست لب پایین سه واحد تزریق شده باشد و سمت چپ یک واحد.
پانی جون مجدد پرسید کسی صاحب جمله فوق را نمیداند؟ مازیار گفت تام هنکس؟ مرجان گفت انیشتین؟ سودابه گفت پدرخوانده یک؟ پانی جون در جواب همه سرش را تکان میداد که یعنی نه. دست آخر رو کرد به من و گفت:
- you didn’t say anything mori joon. do you know who said that famous Quote?
سرم را تکان دادم و گفتم فرانکلین روزولت.
پانی جون که بعد از آن همه جواب اشتباه بچههای کلاس انتظار نداشت جواب را بدانم جوری خوشحال شد که سمت من نزدیک شد و تقریبا در یک قدمی من بود که خانم منشی جیغ زد و گفت:
- I hate war too.
پانی جون که هیچ وقت نفهمیدم اگر خانم منشی آنطور جیغ نزده بود چه تصمیمی داشت با آن حد از کم کردن فاصلهاش با من رو کرد به خانم منشی و رفت سمت او و بغلش کرد و گفت:
- Do not worry Baby. The war will not start in Iran.
خانم منشی که انگار انتظار این برخورد از پانی جون را نداشت زد زیر گریه. واحد لبها در حالت گریه به پنج واحد اینطرف یک واحد آنطرف تغییر کرد و با همان حالت بغض و گریه گفت: من از جنگ میترسم. قول میدی جنگ نمیشه؟
پانی جون سرش را به علامت تایید تکان داد و گفت:
- I promise... I promise.
جوری با اطمینان قول میدهم را تکرار کرد که من هم که مخاطبش نبودم احساس آرامش و امنیت کردم.
هر چه تلاش کردم بگویم ممکنه به من هم قول بدهی نتوانستم. اما همان لبخند بعد از رفتن خانم منشی به من به اندازه قول میدهم، دلپذیر بود و اینکه بعدش هم گفت:
- thank you Mori joon.
هرچه تلاش کردم بگویم من هم پانی جون نتوانستم.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon