✅ کودک‌کاوی: نزنی می‌خوری. طیبه رسول‌زاده | بی قانون.. روزا بچه‌ها با تنبیه عجین بودن

✅ کودک‌کاوی: نزنی می‌خوری
طیبه رسول‌زاده | بی قانون

@bighanooon
@DastanBighanoon

اون روزا بچه‌ها با تنبیه عجین بودن. یعنی خانواده‌ها به جای اینکه روزشون رو با یاد و نام خدا آغاز کنن، با کتک زدن به ما آغاز میکردن. کافی بود دو دقیقه بیشتر بخوابی، فرقی نمی‌کرد تو چه مقطع سنی هستی، پتو رو از روت می‌کشیدن و یه لگد حواله‌ات می‌کردن. تو هم باید قبل از اینکه ضربه کاری‌تری بخوری بشمر سه از جات بلند می‌شدی. اسم بچه‌ها بر اساس فحشی بود که پدر و مادرا عادت داشتن به زبون بیارن. یعنی ممکن بود تا هفت سالگی فکر کنی اسمت ذلیل‌مرده است. بعد که می‌رفتی مدرسه تازه می‌فهمیدی اسمت «آشغاله» ولی دوستات «بی‌خاصیت» صدات میکنن. این در حالی بود که اگه خودت حرف بدی در حد «بی‌ادب» به زبون می‌آوردی قاشق داغ میذاشتن رو زبونت تا برای همیشه یادت باشه خونه جای زدن این حرف‌ها نیست. کتک زدن هم یه نوع وسیله ابراز محبت بود. یعنی اگه می‌دیدی بابات فقط یه سیلی بهت زد، می‌فهمیدی که هنوز دوست داره. اگه لگد و فحش رو هم چاشنی کار می‌کرد، یعنی از دستت ناراحته و باید یه جوری دلش رو به دست بیاری. ولی اگه کمربند رو می‌کشید و می‌افتاد به جونت یعنی یه کار غیرقابل بخشش کردی و از دستت عصبانیه. البته ما خودمون وقتی می‌دیدیم به اندازه کافی کتک نخوردیم تا آدم بشیم، به سختی بلند می‌شدیم و دست به کمر می‌گفتیم: «اصلنم درد نداشت» و این بازی رو تا جایی ادامه می‌دادیم که پدرمون آخرین ضربه رو محکم‌تر می‌زد و یه گوشه غش می‌کرد. مادرا هم متخصص کتکای یهویی و یواشکی بودن‌. کافی بود وقتی داری مشق می‌نویسی سرت رو یک ابسیلون بالا بیاری، یهو می‌دیدی یه دمپایی داره با سرعت نور بهت نزدیک میشه درحالی‌که بین دوتا ابروهات رو نشونه گرفته. یا وقتی تو مهمونی کنارش می‌نشستی و بی‌اختیار دستت سمت یه خیار می‌رفت، گُله به گُله بدنت پر می‌شد از جای کبودی ناشی از نیشگون، جوری که نه خودت می‌فهمیدی از کجا خوردی نه میزبان.
اون دوره برای تنبیه بچه‌ها یه سری شکنجه‌های مرسوم هم وجود داشت که متداول‌ترینش حبس بود. اگه حواست پرت می‌شد و گوشه روزنامه پدرت رو پاره می‌کردی یا در حال خوردن برنج چندتا دونه‌اش رو از بشقاب بیرون می‌ریختی، باید بلافاصله تو حمام یا زیرزمین مخوف خونه زندانی می‌شدی. این بود که اغلب تعداد رفقای سوسک و مارمولکمون از تعداد دوستای آدممون بیشتر می‌شد.

یه سری شکنجه‌های روحی هم داشتیم. غیر از اینکه تو هر جمعی، هروقت کارت داشتن با صدای بلند میگفتن: «هوووی یابو»، اگه اشتباهی هم مرتکب می‌شدیم، می‌بردنمون تو کوچه یا سر صف مدرسه که بچه‌های هم سن و سالمون ما رو هووو کنن. یا تو کل مهمونی نگهبان موتور مهمان یا میزبان بودیم که یه وقت دزد نبردش. همیشه هم باید هشیار می‌بودیم که طبق وعده والدین یه بار هیولایی، دزد بچه‌ای یا سگی نیاد ببردتمون و شکممون رو سفره کنه.
اما داستان اغلب بچه‌های امروز خیلی فرق کرده. بچه دوماهه رو حتما باید با پسوند آقا یا خانم صدا بزنی چون شخصیتش داره شکل میگیره. باید حواسمون هم باشه یه بار جلوش حرف زشتی از دهنمون در نیاد. اون‌وقت همون بچه تو سه سالگی انواع فحش‌های ۱۸+ رو به سه زبون زنده دنیا با قدرت 800 دسیبل تو خونه فریاد میکشه. حتی گاهی به عنوان بازی، پانتومیمش رو اجرا میکنه تا پدر و مادر با اشتیاق حدس بزنن که داره کدوم فحش رو بهشون حواله میده.
والدین امروزی وقتی میخوان بچه رو تنبیه بدنی کنن با یه دست میزنن روی اون دست خودشون و میگن: اَوو، چرا گوشه اتاق کار بد کردی؟ بعد هم بغلش میکنن که یه بار اعتماد به نفسش خدشه‌دار نشه. همین بچه از وقتی که روی دو تا پاهاش میتونه راه بره، دنبال پدر و مادر میکنه و با لگد و مشت میفته به جونشون که چرا برام ماشین شارژی نگرفتید؟ بزرگ‌ترین شکنجه روحی‌ هم که بچه‌های این دوره زمونه میشن اینه که برن تو اتاقتشون، در رو ببندن و به کارای زشتتشون فکر کنن. این در حالیه که اون اتاق به دستگاه کنسول و پلی‌استیشن و لپ‌تاپ مجهزه و با اینترنت پرسرعت ساپورت میشه. بچه هم بعد دو ساعت که بازی‌های جام جهانی و رو پیش‌بینی کرد و تو ps4 سه صفر از اسپانیا جلو افتاد، دسته رو پرت میکنه و میاد بیرون و میگه: صداتون رو ببرید دارم بازی می‌کنم. به همین خاطر پدر و مادرای امروزی باید بیشتر حواسشون باشه که یه بار مودم رو خاموش نکنن و از گل نازک‌تر به بچه‌هاشون نگن. چون بلافاصله بچه عکسشون رو میذاره تو اینستا و زیرش مینویسه: #شکنجه‌گر،