✅ عشق مثل جایزه اسکاره!. پدرام سلیمانی | بی قانون. چیز غریبی است

✅ عشق مثل جایزه اسکاره!
پدرام سلیمانی | بی قانون
@bighanooon

عشق چیز غریبی است. عشق مانند جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان است که هر سال فقط یک فیلم برنده این جایزه می‌شود و میلیون‌ها آدم فکر می‌کنند که آن‌ها هم می‌توانند روزی برنده این جایزه شوند.
بسیاری از همین آدم‌ها هم برنده جایزه را متهم به لابی‌گری و هزار چیز حاشیه‌ای می‌کنند و همین یک مورد در سال را که اتفاق می‌افتد هم باور نمی‌کنند. ولی دل‌شان می‌خواهد روزی آن‌ها هم این جایزه را به دست آورند! حالا بین خودمان بماند ولی بشر واقعا یک تخته‌اش کم است. تعارف که نداریم. داریم؟ ما اساسا تکلیف‌مان با خودمان مشخص نیست. نمی‌دانیم دردمان چیست.
روانشناس‌ها را دیوانه می‌دانیم. گاهی خودمان را دیوانه می‌دانیم. گاهی همه آدم‌ها به جز خودمان را دیوانه می‌دانیم. وسط گریه‌ها می‌خندیم و وسط خنده‌ها گریه می‌کنیم. یک عده از ما فقط می‌خندند چون معتقدند دنیا ارزشش را ندارد. اینگونه با خنده‌های مداوم زندگی می‌کنند. عده‌ای مدام گریه می‌کنند. هر دو گروه هم دلایل خوبی برای سبک زندگی‌شان دارند و نمی‌شود گفت کدام‌شان دیوانه‌اند. ولی می‌شود گفت همه ما دیوانه‌ایم. رد داده‌ایم. دوستی داشتم که هر بار که می‌دیدمش این لطیفه را برایم تعریف می‌کرد و به مدت زیادی می‌خندیدیم و وقتی دیگر فضا از خنده و شادی دور می‌شد، دوباره این لطیفه را تعریف می‌کرد.
اگر کسی ناراحت بود، اگر اتفاق بدی رخ می‌داد، اگر بحث‌ها سمت و سویی فلسفی پیدا می‌کرد و اگر جدیت بر فضا غالب می‌شد، او همین یک لطیفه را تعریف می‌کرد و همه می‌خندیدند. ساعت‌ها می‌خندیدند.
لطیفه‌اش این بود: «یه روز یه میمونی بالای درخت بوده. یه شیره از زیر درخت رد می‌شده میگه میمون! میمون! اون بالا داری چیکار می‌کنی؟ میمون میگه دارم گوجه می‌چینم و می‌خورم. شیر میگه احمق گوجه که درخت نداره. بوته داره.
میمون یک کم فکر می‌کنه و بعد میگه حق با توئه. پس دارم نارگیل می‌چینم و می‌خورم». بله همین. هیچ قسمتی از لطیفه را حذف نکردم. کلش همین بود. تعریف کردن این لطیفه رسالت دوستم بود. انگار به دنیا آمده بود تا فقط همین کار را انجام بدهد.
یک بار به او گفتم «لامصب لااقل یه لطیفه جدید هم رو کن». گفت «می‌دونی چیه؟» با تکان دادن سر گفتم نه. یک لبخند کمرنگی زد و بعد شروع کرد به تعریف کردن همان لطیفه!
ممکن است بپرسید آن عشقی که اول متن صحبتش شد چه ربطی به بقیه متن دارد. سوال خوبی است. همین دوستم مدتی پیش عاشق شد. بعد از یک سال کارش به جدایی رسید. به شدت غمگین و افسرده شد.
یک سالی را با همین وضعیت طی کرد. و در این یک سال همان طور که حدس می‌زنید، آن لطیفه را دیگر تعریف نکرد. وقتی حالش کمی بهتر شده بود، از او پرسیدم «چی شد که این‌طور شد؟» گفت «می‌دونی چیه؟» سرم را به نشانه نه تکان دادم. ادامه داد «باید یه سری لطیفه بلد باشی واسه وقتی که عاشق میشی. من فقط یکی بلد بودم. اون رو هم به عالم و آدم گفته بودم. واسه همین این‌طور شد». نگاهی چپکی به او انداختم و به او فحش ریزی دادم. گفتم «می‌دونی چیه؟ عشق چیز غریبیه. مثل جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبانه...»
وقتی حرف‌هایم تمام شد، زد زیر خنده و گفت «راستی اینو شنیدی؟» پرسیدم «چیو؟» گفت «یه روز یه میمونی بالای درخت بوده. یه شیره از زیر درخت رد می‌شده میگه میمون...» و بعد مثل قبل خندیدیم. ساعت‌ها خندیدیم.

🔻🔻🔻
روزنامه‌ی طنز بی‌قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@dastanbighanoon