خب تو اول مال اون‌رو می‌پوشی بعد اون مجبور میشه مال تو رو بپوشه

خب تو اول مال اون‌رو می‌پوشی بعد اون مجبور میشه مال تو رو بپوشه. همه نظریاتت درسته‌ها فقط منطقِ زمانی نداره... من برم بیدارش کنم، برمی‌گردم.
مراد جوابی نداد و سرش را پایین انداخت.
-حالا نمیخواد شرمنده شی. اگه به سرویس نرسیدم با مهران با تاکسی میایم.
-هم شرمنده شدم، هم داشتم تو جیبش نگاه می‌کردم یادم اومد پیرهن‌رو که عوض کردم تقلبای مربوط به فصل دو تو جیب پیرهنم جا مونده. نمیخواد بری خودم میرم، هم بیدارش می‌کنم و هم امانتیام‌رو مي‌گیرم.
مراد به طرف راننده اتوبوس رفت و گفت: آقا بی‌زحمت راه نیفتین من برم سریع بقیه تقلبام‌رو بیارم.

مراد به اتاق که رسید، دید خبری از مهران نیست. دنبالِ پیراهن خودش گشت اما آن را پیدا نکرد. موقعی که داشت از اتاق بیرون می‌آمد، آقا کمال، خدمتکار خوابگاه از مراد پرسید: مراد جان چرا این‌قدر سراسیمه‌ای؟
مراد هم گفت: هیچی. باز مهران پیرهنِ من‌رو پوشیده و رفته. نمیگه نصف دانشم توی جیباش بود.
-اون نصف دیگه‌اش کجاست؟
-توی شلوارم. منظورم تقلبامه‌ها.
آقا کمال مثل انگری بردز، با اخم به مراد نگاه کرد و مراد در حالی که درِ اتاق را سه قفله می‌کرد، برای فرار از نگاهِ آقا کمال، گفت: «حالا مهران پیرهنِ من‌رو پوشیده و تقلبامم برداشته، هرجا هست نوش جونش، من نمیدونم درِ اتاق‌رو چرا باز گذاشته و رفته».

مراد که رفت، بعد از چند دقیقه، آقا کمال در حال تِی کشیدن سالن خوابگاه، چشمش افتاد به مهران که داشت به زور دستگیره‌ درِ اتاق را از جا در می‌آورد.
-بچه‌ها درو باز کنید شوخی رو بذارین یه وقت دیگه.... دیر شده‌ها.. من اگه این دفعه بیفتم کارم تمومه.
مهران که دید در باز نمی‌شود، لگدی به در زد. آقا کمال گفت: چه خبرته مهران؟
-هیچی، باور کن همه رفته بودن ها ولی نمیدونم در چطوری قفل شده. فکر کنم یکی رفته از تو در رو نگه داشته.
-فکر کنم وقتی توی سرویس بودی بچه‌ها با سرویس رفتن.
-وای حالا من چجوری برم سر جلسه امتحان؟

ادامه دارد...
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@Bighanooon
@DastanBighanoon