داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ شانس تخمه، کرواسی. علی مسعودینیا | بی قانون.. «ببین من اعصاب ندارما … جون مادرت وراجی نکن!
✅ شـانـس تخمه، کرواسی
علی مسعودینیا | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
گفتم: «ببین من اعصاب ندارما... جون مادرت وراجی نکن! بذار این بازی رو در آرامش ببینم». یک مشت تخمه از توی کاسه برداشت و گفت: «نه بابا! وراجی چیه؟ بشین بازیت رو ببین. من که حالیم نیس فوتبال... کاریت ندارم!» چند دقیقهای فقط صدای تلویزیون بود و چلق چلق تخمهشکستن. بعد یکهو از جا پرید که: «دیدی چی گفت؟ میگه اگه درست پیشبینی کنید، ماشین جایزه میدیم!». گفتم: «آره... ولی ما که از این شانسها نداریم! هر شب پیشبینیم غلط درمیاد! درست هم دربیاد این قدر شرکت کننده داره که...» با تعجب نگاهم کرد و گفت: «ای بابا! تو که فوتبالی هستی... چطور نمیتونی درست پیشبینی کنی؟ بعد هم بالاخره یکی برنده میشه جایزه رو دیگه». گفتم: «کار آسونی نیست... تیمها خیلی به هم نزدیک شدن و غیرقابل پیشبینی... شانس هم خیلی مهمه». مشت پرشده از پوست تخمه را توی پیشدستی خالی کرد و گفت: «من میگم بایرن مونیخ قهرمان میشه!». چپچپ نگاهش کردم و گفتم: «بایرن مونیخ باشگاهه! این جام جهانیه... فقط تیمهای ملی توش هستن!». پوفی کرد وگفت: «پس هیچی... بارسلونا قهرمانه...» گفتم: «مزخرف نگو! بارسلونا که کشور نیست... شهره... تیمش هم باشگاهیه! مگه نمیبینی تیم ملی ایران توی جامه؟ معنیش اینه که فقط کشورها میتونن شرکت کنن نه باشگاهها!» گفت: «آها... راست میگی... ایران با رئال همگروهه؟» مشتی پوست تخمه به سمتش پرتاب کردم و گفتم:«نه ایران با بابات همگروهه! چرت و پرت نگو اینقدر!» پوستها را از سر و لباسش تکاند روی زمین و همزمان گفت: «اعصاب نداریا! چته؟ سوال کردم دیگه! دیوونه!» بعد به حالت قهر ساکت شد. اما این سکوت فقط چند ثانیه دوام آورد. پرسید: «یعنی حتی پرسپولیس هم نیست توی جام؟» طوری نگاهش کردم که حساب کار دستش آمد و ساکت شد. اما دو دقیقه بعد طاقتش تمام شد و پرسید: «الان بازی کیه؟» گفتم: «آرژانتین و کرواسی». متفکرانه به تلویزیون خیره شد و گفت: «کرواسی مال کدوم کشوره؟» گفتم: «کلا هیچی نمیفهمی در هیچ زمینهای نه؟ کرواسی خودش کشوره... یعنی چی مال کدوم کشوره؟» ناباورانه نگاهم کرد و گفت: «کرواسی کشوره؟ پس چرا من تا حالا نشنیدم اسمش رو؟» گفتم: «اسم چند تا کشور رو که شنیدی بگو!». گفت: «تایلند، دوبی، آنتالیا، بالی، گوا... چته؟ چرا همچین نگام میکنی؟» گفتم: «هیچی! فقط لطفا دیگه خفهشو! بازی داره شروع میشه... ساکت یه گوشه بشین تماشا کن!» تلویزیون داشت صحنه ورود تیمها به زمین را نشان میداد. پرید سمت گوشیش و گفت: «میخوام توی پیشبینی شرکت کنم!» بیحوصله گفتم: «شرکت کن! هر غلطی میخوای بکنی بکن!» گوشی را برداشت و گفت: «من میگم این پسر ریشوهه سه هیچ ميبازه! اینا چیه تیمشون؟» نگاهش کردم و گفتم: «حتی مسی رو هم نمیشناسی؟ پسر ریشوهه؟ بعد هم رو چه حسابی فکر میکنی تیمی مثل آرژانتین سه تا گل از کرواسی میخوره؟ جام قبلی تا فینال رفتن». همچنان که گرم فرستادن پیامک بود، گفت: «من به این چیزا کاری ندارم... این پسره رنگش پریده... ترسیده... اینا ميبازن... عوضش تیم این کوتولههه ببین چه قبراق و سر حالن!» گفتم: «باشه! حق با توست اصلا! بازی شروع شد... دیگه سکوت!». نیمه اول صفر- صفر تمام شد. نگاهی تحقیرآمیز به سمتش انداختم و گفتم: «که این ریشوهه سه هیچ ميبازه؟ ها؟» گفت: «عه؟ تموم شد بازی؟» گفتم: «نه! یه نیمه مونده!» گفت: «خب دیگه... تو نیمه بعدی سه تا ميزنه تیم این کوتولههه!» خنده تمسخرآمیزی نثارش کردم و دوباره زل زدم به تلویزیون. بازی شروع شد و کرواسی یکی زد. بعد مودریچ، یعنی همان کوتولههه، گل دوم را زد... با تحقیر نگاهم کرد و گفت: «چی گفتم بهت؟» خون خونم را میخورد اما خودم را از تک و تا نینداختم و گفتم: «به هر حال سه تا که نخور...» هنوز جمله تمام نشده بود که کرواسی سومی را هم زد. بهتزده و برافروخته خفقان گرفته بودم و داشتم از درون منفجر میشدم. بازی سه هیچ تمام شد. کارشناسان حرف زدند و نوبت به قرعهکشی رسید. از ميهمان برنامه خواستند یک عدد بگوید. عددها چرخیدند و چرخیدند و چه روی تصویر ظاهر شد؟ داد زد: «شماره منه! دیدی؟ شماره منه!» بعد شروع کرد به بشکن زدن و قر دادن. خونسرد از جا بلند شدم. دورخیز کردم و با سر شیرجه رفتم توی تلویزیون...
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon