✅ روایت خسته چند خاطره دشوار. امیرقباد/ طرح: فروغ بیژن | بی قانون

✅ روايت خسته چند خاطره دشوار
امیرقباد/ طرح: فروغ بيژن | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon

دیدم لب پنجره لش کرده، بی‌خیال تو افق محو و موحوه. میگم: «حالت رو میخرم سبحان. مثل پرنده آزادی؛ بس که فرّخ مغز و فراخ بالی». میگه: «تو بخر بودی، واسه اون دختره یه بستنی چوبی خریده بودی؛ کنس بازی در نمی‌آوردی قرار اولی اونجور بخوره تو ذوقش، الان سه تا بچه از سر و کولت بالا می‌‌رفت. نه که وایسی اینجور خجسته نیگای من کنی، از حسرت آب از لب و لوچت آویزون باشه. اصن تو چرا انقدر اشتها کورکنه قیافت؟ یه دستی به ریختت بکش «حالْ‌ خر» جان».
میگم: «چی داره اون منظره که اینجور میری توش؟» میگه: «می‌بینی؟ تو اصن حال من رو نمی‌فهمی. با این نفهمیت، بخریش هم میندازی یه گوشه. مثل تردمیل که رفت کنج انباری».
میگم: «اینجور که تو با لایف استایلت حال میکنیا، پدربزرگم با ایزی لایفش حال نمیکنه». میگه: «تو اصن چی میدونی از حال؟ تو کلا یه گذشته استمراری بودی که دست و پا در آورده».
میگم: «تو که دونای همه حال‌های دنیایی، دوتا بگو عمو ببینه». میگه: «بذار کار رو از یه جای ساده شروع کنم که در مغزت بگنجه. تا حالا عاشق کلاغ شدی؟» میگم: «آخه کلاغ چی داره من عاشقش شم؟» میگه: «خب همین دیگه. زاویه‌ات خرابه». میگم: «آخه زاویه تو زیادی بازه». میگه: «پس با مفهوم واقعی باز هنوز درست آشنا نشدی!». میگم: «شما آشنامون کن». میگه: «لازم نیست برای این آشنایی اندازه بقیه آشنایی‌هات به زحمت بیفتی آخه. یه سر تو آینه بچرخونی مفهوم باز برات باز میشه».
میگم: «جنبه نداری آدم سه ثانیه باهات معاشرت کنه. دوسوته محاوره رو به مخاطره میندازی». میگه: «هان! حقیقت کامت رو تلخ کرد؟» میگم: «حقیقتی که از دهن تو پاشیده رو در و دیوار به لعنت برونکام نمی‌ارزه». میگه: «گفتی برونکا؛ اون جوش رو دماغت هم بدجور تو مخه». میگم: «وایسادم برسه!» میگه: «همچی وایسادی برسه انگار درخت اناری. بترکون تا نترکوندی ما رو».
میگم: «تو همون توی منظره‌ات غرق باش. سر این ور نچرخون که نترکی». میگه: «من از همین شوق ندیدن تو غرق میشم تو افق. تو هم که هی دنبال باز کردن باب معاشرتی».
میگم: «اصن با آدم آداب ندونی مثل تو من چرا دهن به دهن میذارم؟» میگه: «ای دوننده آداب! منم همین رو میگم. بذار اونایی که از معاشرتت به عرش رفتن به ساحل آرامش برگردن بعد من رو از منظره بکش رو فرش اتاق». میگم: «ای تو منظره بپوسی». میگه: «شما بفرمایید جوشتون رو کود بدین زودتر برسه. من یه فکر برای سرنوشت خودم و منظره می‌کنم».
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon