یکبار که درحال ردو بدل کردن امضا و نصحیت یواشکی بودیم ناگهان مامانم سر رسید و مچ هر دو مجرم خائن ره گرفت، آقا ازون به بعد بابام از

یکبار که درحال ردو بدل کردن امضا و نصحیت یواشکی بودیم ناگهان مامانم سر رسید و مچ هر دو مجرم خائن ره گرفت،آقا ازون به بعد بابام از اعمال هرگونه رویت فعالیت های درخشان من تحریم شد و اشد مجازات هم برای متخلفان در نظر گرفته شد،من رفته رفته نمراتم گندتر میشد و شکواییه معلما بیشتر،خلاصه تا اینکه یکی از معلم ها بخاطر من دست به ابتکار عمل زد و گفت تا الان هرچی امتحان قوه ازتون گرفتمو تو یه پوشه جمع کنید و همرو به رویت اولیا برسونن تا تک تک همرو امضا کنن،این مورد که خواسته بود اگر به رویت مامانم میرسید جرمش حداقل سه بار اعدام در ملا عام بود و هیچ رقمه نمیشد به رویتش رسوند،باید این بار مجدد بابامو راضی میکردم تا با تخطی از مقررات سختگیرانه تحریمی،دوباره امضا کنه.
از اونجا که تو خانواده ما سیستم مردسالاری حاکم بود و بابام بدون اجازه مامانم حتی آبم نمیخورد،پدر جان با درخواست اولیه من برای اخذ امضاهای بدون سرو صدا شدیدا در مقام مخالفت بر اومد،اما خوب بابام مامانم نبود که نشه ازش باج گرفت،چون این امضاهای پوشه خیلی مهم بود یه روز که بابام اومده بود مرخصی و مادرمم مدرسه بود من بابامو تنها تو خونه خفت کردم و گفتم بابا امضا میکنی و پاسخ شنیدم "لن" یعنی هرگز "نه" انقدر قاطعانه گفت نه هر چی تهدید کردمش کارساز نبود،اخرش گفتم امضا نمیکنی دیگه نه ؟گفت به هیچ عنوان.