اون روز بحرانی سپری شد و من موقتا تونستم بدون اینکه خانوادم چیزی بفهمن و آبروریزی بشه قائله رو جمعش کنم، ولی واقعیت این بود که تاز

اون روز بحرانی سپری شد و من موقتا تونستم بدون اینکه خانوادم چیزی بفهمن و آبروریزی بشه قائله رو جمعش کنم،ولی واقعیت این بود که تازه برگشته بودم سر خونه اول،بدهی اصلی پابرجا بود و این همه هیاهو در واقع فقط بدهی برادر جوادو که در واقع ماهی گرفتن از آب گل آلود بودو پاک کرده بود، اول من 20 تومن بدهکار مجید بودم بعد همون مبلغ به جواد الان بدهکار یکیم که چک 40 تومنی دستش داره و وقت چندانی هم نمونده،فکرم همش درگیر جور کردن پول طلبکاره بود که یادم اومد احسان همون دوستم که از برادرش آکواریم خریدم یه بار بهم گفته بود میخواسته ظبط سوت بخره از برادرش پول گرفته هر ماه با پرداخت اسکونت اصلو فرعشو در عرض چند ماه برگردونده،فکر خوبی بود،دوباره رفتم پیش احسان تا شانسمو امتحان کنم،بهش گفتم میتونی از حامدتون برام پول بهره ای بگیری؟یه خورده مِن مِن کرد و گفت چقد میخوای حالا؟ گفتم 20 تومن صورت تازه از ریش ناچیز جوونه زدشو خاروند و پرسید صدی چند؟صدی چند دیگه چیه،چوچانگشون دیگه کجاست؟از یه طرف نمیخوام پیشش کم بیارم که بدونه نمیدونم صدی چند چیه،از طرف دیگه اصلا نمیدونسم این عبارت ‏تو گرفتن پول بهره ای برای چی بکار میره،احتمالا نباید چیز مهمی باشه،مهم گرفتن پول و پرداخت بدهی و پس گرفتن چکه،اصل کار اونه بقیه چیزا اهمیت نداره،احسان دوباره پرسید صدی چند میخوای آروم گفتم یعنی چی صدی چند 20 تومن میخوام دیگه،خندیدو گفت یعنی چقدر اسکونت میدی ،اصلا به این موضوع فکر نکرده بودم الکی پروندم هزار!!!! با تعجب گفت روزی هزار؟من که بخاطر داشتن آکواریم کلبه ای خودمو تا گردن غرق منجلاب کرده و فقط دنبال راه فراری کوتاه مدت برای پایان دادن بحران قبل و ورود بی حساب و کتاب به بحران جدید بودم گفتم اره اره روزی هزار،احسان جلدی پرید رفت تو خونه و طولی نکشید که از پنجره داد زد حله فردا بیا پولو بگیر!! دیگه نمیفهمیدم چیکار دارم میکنم ،یه تاری پیچیده بودم دورم و با هر تکونی که میخوردم کلاف اضافه ای دور دستو پام میپیچید و بیشتر گرفتار میشدم،فرداش احسان پولو تو پاکت اورد دم خونه دادم بهم منم سریع زنگ زدم به شماره ای که طلبکاره داده بود،خدا خدا میکردم همکلاسیم گوشیو ور نداره که اگه بر میداشت نمیدونسم چی باید بگم،بگم من فلانیم با داداش نره خر تو کار دارم؟خدارو شکر یه خانمی جواد تلفنو داد و گفت فلانی نیست و رفته بندر تا ده دوازده روز دیگه بر نمی گرده ،حالا من موندم با پولی که هروز داره اسکونتش سنگینتر میشه و طلبکاری که نیست و عقل نداشته ای که دیگه کلن به جایی قد نمیده.

‏19 روز از اون تاریخ گذشت و پوله دست نخورده ته کمد میز تحریر طوسی رنگ گوشه اتاق مونده بود،اون شبش احسان اومد دم خونه گفت بپوش بریم بیرون،منم دیدم فرصت خوبیه خودمو از شر پوله خلاص کنم،پول رو گذاشتم زیر لباسم که ببرم پسش بدم بگم آقا من گوه خوردم این پولو بگیر بیخیال ما شو،مارو چه به پول بهره ای اونم با این درصد خانماسوز، احسان گفت فردا طبق توافقی که کردیم 20 تومن باید بدی که در واقع اسکونت اصل پوله ،پولو از زیر لباسم دراوردم گفتم بیا بگیر باورش نمیشد من یه جا پولو بدم البته به خیال اون بهره پولو بدم،گفت ای ول این چقده؟ گفتم 20 تومن،یه حساب کتاب سرانگشتی کرد دید تازه یکم بیشتر از قرار مرارمونه گفت یه مرغ سوخاری تازه وا شده میگن خیلی خوبه امشب بریم اونجا ،به خیالش من انقد لارج شدم که هزار تومنم بیشتر از توافق گذاشتم رو فرع پول و دارم میدم بهش،دیگه زبونم قفل شده بود و نچرخید که بگم بابا این همون پولست همش همینه اصلو فرع نداره .
عین بز دنبالش رفتم ،نامرد از همون هزار تومن که ماوتفاوت 19 روز مونده بود خرج خودم کرد ،بعدا فهمیدم که احسان پولو از برادرش گرفته به قرار صدی سه و به من داده صدی صد که این وسط هر چی موند خودش برداره.

برای اینکه بدونید یه بچه ریقو 13،14 ساله چه مخمصه ای برای خودش ساخته باید بگم سکه تمام اون موقع 15،16 تومن بیشتر نبود.ماجرا دیگه طبق برنامه ریزی من جلو نمیرفت و چند روز بعد طلبکاری که چک دستش بود زنگ زد خونه و سیر تا پیاز ماجرارو واسه ننه بابام تعریف کرد و تشت رسوایی من با صدای بلند بالاخره افتاد.
دیگه نفهمیدم خانوادم چطور رفتن و با یارو توافق کردند ولی به هر حال هر طوری بود پول طلبکارو دادن و چکو پس گرفتن،آخرین باری که چکو دیدم امضایی که من پاش انداخته بودمو از زیر چک پاره کرده بودن و لاشه شو برای ابزاری که منو به سلابه بکشونن آورده بودن خونه ، من حالا باید احسانو راضی میکردم و همه پولی که آقای عظیمی بهم داده بود به عنوان هفتگی رو دادم به احسان تا بیخیال اسکونت نجومی بشه.