دستشو گرفتم کشوندم بیخ دیوار که صدا تو نره و گفتم چکو من دادم به برادر جواد، با مادرم کاری نداشته باش، یارو یه نگاهی به قیافه ریقو

دستشو گرفتم کشوندم بیخ دیوار که صدا تو نره و گفتم چکو من دادم به برادر جواد،با مادرم کاری نداشته باش،یارو یه نگاهی به قیافه ریقوی من انداخت که قدم بزور تا کمرش میرسه و دماغشم آویزونه هی میکشه بالا و با آستینش پاک میکنه،گفت من برادر جواد نمیشناسم کدوم خریه بگو مادرت بیاد پول مارو بده از کارو زندگی افتادیم،گفتم مگه پولتو نمیخوای؟گفت چرا ،گفتم پس دنبال من بیا،درو بستم که مجبور شه بیاد،من با اون دمپایی ها و شلوار تو خونه با کش شلو ول که از شدت لاغری هر چقدر کششو سفت کرده بودم بازم از تنم میوفتاد ‏راه افتادم سمت خونه جواد اینا یارو هم پشت سرم ،واسه اینکه یه موقع بر نگرده سمت خونه و حتمنی همراه من بیاد به حالت نیمه دو میرفتم یارو هم نفس نفس زنان دنبالم میومد ،یه جا دست پهن و قدرتمندشو گذاشت رو شونم منو با یه اشاره چرخوند سمت خودش گفت واستا ببینم ،کجا داری میری؟سر کار گذاشتی مارو؟گفتم نه به جون مادرم بیا پولتو بدیم ‏!!!من به خیالم اینو ببرم خونه جواد اینا اونا پول یارو ره میدن چک تضمینو پس میگیرن،حتمن اشتباه شده ،چک تضمینو که نمیشه خرج کرد،اصلا هیچ چکیو نمیشه خرج کرد،خلاصه سه چهار کیلومتر فاصله تا خونه جواد اینارو دویدم یارو نعره خره هم دنبالم،تا با نفس های به شماره افتاده رسیدیم خونه جواد اینا ،من که نفس نفس زنان از استرس و خستگی دولا شده شده بودم و دستمو گذاشته بودم رو زانوم ،طلبکارم تکه داده بود به دیوار و بریده بریده پرسید اینجاست؟گفتم آره و زنگ سوت بلبلیشونو زدم ،بابای جواد با یه پیشگوشتی تو دستش درو باز کرد،گویا داشت یه چیزیو تو حیاط تعمیر میکرد ،نفس زنان و بریده بریده گفتم سلاااام،جوااااد هستتتتت؟طلبکاره هم یه نگا به بابای جواد با اون زیر پیرهنی روغنی کرد و گفت تو قراره 40 تومن منو بدی یا این نفله سر کارم گذاشته؟بابای جواد ازونا بود که اول بچه رو میزد بعد میپرسید چی شده ،یهو مثل شیر علی قصاب دور خودش چرخید و داد زد جواااااااد میکشمت،جوادم که نعره باباشو شنید از پشت بوم پا برهنه پرید تو کوچه و الفرار،حالا بیا درستش کن،طلبکاره هم که این صحنه های دراماتیکو دید ازونور صداشو انداخت سرش که ‏کی قراره پول منو بده؟یهو یادم افتاد که همه این آتیشا از گور برادر جواد بلند شده،به باباهه گفتم پسر بزرگتون هست؟گفت اون چرا،اونم همدسته شما قرمساقاست؟گفتم اره،یعنی نه،چیزه ،چکو اون داده دست این آقا،طلبکاره هم که نفسش داشت جا میمود دست کرد تو جیبش و گفت این چک چند دست چرخیده تو بازار افتاده دست من،به من اشاره کرد و گفت این شازده میگه شما باس نقدش کنی اونم همین حالا... ‏یهو باز بابای جواد تا شنید باید پول چکو اون بده قاطی کرد دوباره و نعره زد همتونو میکشم،پیچگوشتی که تو دستش بودو سرشو با شصتش گرفته بود یعنی که تا انقدرشو فرو میکنم،خلاصه با طلبکاره دستو پای بابای جوادو گرفتیم تا آروم شه در همین لحظه برادر جوادم سرو کلش پیدا شد وقتی آقاشو دید که از شدت عصبانیت صورتش سرخ سرخه فاصله اجتماعی دو مترو رعایت کرد و همون عقب موند تا دم پرش آقاش نباشه ،باباهه رو به پسرش به ترکی گفت اینا چی میگن اولمَلی جَدَه؟پسره هم گفت من حلش میکنم آقا تو نگران نباش برو تو ،میام توضیح میدم،گردو خاک بابای جواد یه جورایی به نفع من شد و تهدید به فرصت تبدیل شد برام چرا که برادر جواد از ترس آقاش پذیرفت که ‏بدهی من بهشون 20 تومنه و گفت برای تنبیه من که هم با داستان دروغی موتور از برادرش کلاهبرداری کردم و هم چک سفید امضا دادم ،مبلغ چکو 40 تومن نوشته و خرج کرده،حالا هم 20 تومن سهم خودشو میده به طلبکار،اینو هم یادم رفت بگم که اسم فامیل طلبکار و شباهت عجیبش به همکلاسیم باعث شد بفهمم برادر همکلاسیمه،بهش گفتم تو داداش فلانی نیستی؟گفت تو از کجا میدونی گفتم تو یه کلاسیم ،کشتیارم شد اسمو فامیلمو بگم بهش نگفتم،راستو ریس کردن این همه مصیبت کم نبود که داستانش بخواد به مدرسه هم کشیده بشه،طلبکاره که دید ماجرای کشوندش به اونجا بی نتیجه نبوده و از طرف دیگه من همکلاسی برادرش درومدم و تا حدودی هم برادر جواد باخیانت در امانت بیشتر از همه مقصره، از رفتار تهاجمیش با من کم شد و یخورده آرومتر شده بود،20 تومنشو که از برادر جواد گرفت ،ای بفهمی نفهمی نیمچه لبخندی هم میزد،برگشت گفت خوب این نصفش زنده شد بقیش چی؟بهش گفتم تو که خونه مارو بلدی،منم که همکلاسی مرتضام اگه بهم چند روز وقت بدی پولتو میدم،قبوله؟ ‏یخورده من من کرد گفت باشه ولی فقط چند روز،دوباره نفس راحتی کشیدم و تازه متوجه شدم .تازه از سوزش پام فهمیدم دمپایی های کوچولو حسابی پامو زدن و از انگشتام داره خون میاد...