اما این پولوتیک برای جواد قانع کننده به نظر میرسید به مزاق برادرش خوش نیومده بود و پیغام فرستاد، اصلا شماره داییمو بدم خودش بلده چ

اما این پولوتیک برای جواد قانع کننده به نظر میرسید به مزاق برادرش خوش نیومده بود و پیغام فرستاد،اصلا شماره داییمو بدم خودش بلده چطور پولشونو زنده کنه،از لحن پیغام بر میومد که برو این دام بر مرغ دگر نه ،نمیشد بیش از این دیگه زمان خرید،برادر جواد تیز تر از این حرفا بود، باید یه راهی پیدا کرد،مردی شوخی بردار نبود بچه بازاری بود و تیز و به قول خودش اسکناسو رو هوا قاپ میزد،جواد گفت داداشم میگه فردا یا پولو بیار یا یه چک ضمانت بده تا تحویل موتور،چک؟چک !!اره خودشه چک،همون چیزی که میتونه منو نجات بده،قبلا دسته چک مامانمو تو کمد دیده بودم با آرم بانک ملی رو جلد آبی رنگش خوب خدارو شکر انگار راه نجاتی پیدا شده بود،چک ضمانت یه برگ کاغذه دیگه راحت میتونم بدون اینکه کسی بفهمه ازش بکنم بیارم،بهش گفتم باشه داداش همین فردا برات چک میارم خیالت راحت، ‏شبش رفتم سر وقت دسته چک مامانم و از برگ آخرش یکی کندم،تا حالا ندیده بودم چکو چطوری میکشن و فقط تو فیلما دیده بودم یه امضا پایینش میکنن ،امضای مامانم مدل همه معلما یه گردالی بود که توش اسمشو مینوشت از همون گردالی ها که معلما میخوان نمره بدن پایین برگه امتحان میکردن و توش میزدن مثلا 18 ‏همون مدل یه گردالی انداختم پایین چک اسم مامانمم نوشتم وسطش،دیگه تا همینجا بلد بودم ،نه تاریخ نه رقم هیچی،چک سفید امضارو بردم دادم به جواد،اونم برد داد به داداش هفت خطش،عین کارتون نیک و نیکو که وقتی بحرانو سپری میکردن نفس راحتی میکشیدن و بخاری از دهنشون در میومد نفس راحتی کشیدم. ‏فعلا موقتا خطر رفع شده بود،ولی این ظاهر ماجرا بود و این قصه سر دراز داشت ،برادر جواد با دیدن چک سفید امضا کوپ کرده بود و با خودش گفته اینا دیگه چه احمقایین ،چک سفید آورده واسه ضمانت ؟اونم نامردی نکرده بود مبلغ 40هزار تومن در وجه حامل نوشته و چکو تو بازار خرج کرده بود .چند روز بعد طرفای بعد از ظهر که من خونه بودم یه پسر هیکلی اومد زنگ خونرو زد و گفت منزل فلانی؟اسم مادرمو گفت،سریع جستم بیرون جلو در،وقتی تو بحرانی و کابوس جور کردن پول موتور جواد ولت نمیکنه صدای هر زنگ و تلفنی نفستو میگیره،حسم اشتباه نکرده بود و به شماره افتادن نفس هام بی علت نبود طرف برای چکی که من کشیده بودم اومده بود دم در، داداش جواد چکو تو بازار خرج کرده بود، اون زمان چک کارمندی تو بازار حکم پول نقدو داشت و این بابا برده بانک موجودی نداشته ،به اعتبار کارمندی بودن چک برگشت نزده آدرس خونرو از متصدی بانک گرفته پاشده اومده دم خونه،حالا من با لباس خونه دمپایی های برادر کوچکترمو پوشیدم که بزور انگشتای پام توش جا شده ،رفتم جلو در و یارو میگه فلانی مادرته میگم آره ...